اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) سامانی . حاکم سمرقند. چون امیر اسحاق از شهادت امیر احمد و جلوس امیر نصر خبر یافت با سپاه بسیار عنان اقتدار بصوب بلده ٔ بخارا بتافت و حمویه در قصد مقاتله و مقابله ٔ او درآمده دو نوبت بین الجانبین محاربه دست داده و هر بار حمویه بظفر و نصرت مخصوص شده در کرت آخر اسحاق در دارالسلطنه ٔ سمرقند متحصن شده در گوشه ای مختفی گشت و حمویه در آن بلده درآمد و به جست وجوی اسحاق آمده شرایط مبالغه بجای آورده و اسحاق توهم نکرده ببیان عجز نزد حمویه رفت و به زبان نیاز امان خواست و حمویه او را بجان امان داده مقید به بخارا فرستاد و امیر نصر اسحاق را محبوس ساخته زمان حیات وی در آن محبس بنهایت انجامید. (حبیب السیر جزو4 از ج 2 ص 129). و رجوع به اسحاق بن احمد... شود.
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم النهشلی . بوسایطی از علی (ع ) آرد که فرمود: رحم اﷲ عثمان لو ولیته لفعلت ما فعل فی المصاحف . (المصاحف ص ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم هروی مکنی به ابوموسی . رجوع به ابوموسی اسحاق ... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی اسرائیل .از فقها و محدثین عهد متوکل . رجوع بمناقب الامام احمدبن حنبل تألیف ابن الجوزی چ مصر ص 375 و 386 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی بکر حنفی مکنی به ابوالمکارم و ملقب به ظهیرالدین . متوفی بسال 710هَ . ق . او راست : فتاوی الولوالجی . (کشف الظن...
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابی جعفر فَرّاء کوفی . وی پوست فروش بود.شیخ طوسی او را در کتاب رجال از اصحاب صادق (ع ) شمرده . و ظاهراً امامی باشد....
اسحاق .[ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن ابراهیم بن مخلدبن ابراهیم المروروذی . رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن مخلد شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی طلحة الانصاری . محدث است و ابن قتیبه در عیون الاخبار بوسایطی از او روایت کرده است . (عیون الاخبار ج 2 ص 110)...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی محمد یحیی بن المبارک العدوی الیزیدی . او زاهد و از اهل حدیث بوده است . (ابن الندیم ). و رجوع به یزیدیین شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الورس . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی هلال . ابن ابوعمرو از صادق (ع ) بتوسط وی روایت کرده است . (کتاب کافی باب زنا از باب نکاح ) (تنقیح المقال ج 1...