اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسر

نویسه گردانی: ʼSR
اسر. [ اَ ] (ع مص ) اِسار. بستن . || اسیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برده کردن : و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقاً تقتلون و تأسرون فریقاً. (قرآن 26/33). || زندانی کردن . (دزی ج 1 ص 21). || آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). خلقت . || نیک آفریدن . || پالان بدوال بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || به احتباس بول مبتلا شدن . || بندگی . (دزی ج 1 ص 21).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
عاصر. [ ص ِ ] (ع ص ) فشارنده ٔ انگور و غیره . (المنجد) (ناظم الاطباء). || رجل عاصر؛ مرد اندک خیر و ممسک . (المنجد) (اقرب الموارد). ج ، عَصَرة و...
عاصر. [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) عبارت است از داروئی که تناول آن باعث بیرون ساختن مواد فاسده از تجاویف و اندرون عضو گردد مانند اهلیلج . (قانون ب...
در اثر: یعنی به سببِ. به علتِ. در اثر وبا کودکان مردند. بر اثر: یعنی به دنبالِ، در پی؛ بر اثر توفان درختان شکسته شد. (از کتاب غلط ننویسم ابوالحسن نجفی...
بر اثر: یعنی به دنبالِ، در پی؛ بر اثر توفان درختان شکسته شد. در اثر: یعنی به سببِ. به علتِ. در اثر وبا کودکان مردند. (از کتاب غلط ننویسم ابوالحسن نجفی...
اثر واژه ای عربی است و پارسی جایگزین این دو واژه اینهاست: شِویناک، شِوینار (شوین= اثر؛ کردی + پسوند یاتاکی (= فاعلی) «اک، ار»)
هم عصر. [ هََ ع َ ] (ص مرکب ) هم زمان . معاصر. که در یک زمان به سر برند.
نصرت اثر. [ ن ُ رَ اَ ث َ ] (ص مرکب ) مظفر. منصور. پیروز. (ناظم الاطباء). نصرت آیت .ظفرقرین : در فصل پائیز دامن کوه الوند به عسکر نصرت اثر پوشید...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شِوینی (نگاه کنید به اثر= پیامد، تأثیر)
عالی اثر. [ اَ ث َ ] (ص مرکب ) بلند. رفیع. والا : مساحت مملکت اسکندر در نظر همت عالی اثرش تنگ تر از حوصله ٔمردم بخیل است . (حبیب السیر ج 4 از...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۹ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.