اسراف . [ اِ ] (ع مص ) ۞ گزاف کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گزافه کاری . ایعاث . اقعاث . گزاف کردن . (زوزنی ). درگذشتن از حدّ میانه . از حدّ ...
اسراف کار. [ اِ ] (ص مرکب ) ۞ که گزاف خرج کند. ول خرج . مسرف . مبذّر.
اصراف . [ اِ ] (ع مص ) بگردانیدن . (از منتهی الارب ). اصراف از چیزی ؛ رد کردن از آن و راندن آن .(از المنجد). بازگرداندن چیزی . (از اقرب الموار...
اصراف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صَرف . (آنندراج ). رجوع به صرف شود.