اسفار
نویسه گردانی:
ʼSFAR
اسفار. [ اِ ] (ع مص ) به روشنائی روز درآمدن . || بی برگ شدن درخت . || سخت شدن جنگ . (منتهی الارب ). || روشن شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). روشن شدن صبح . (منتهی الارب ) : وقت اسفار حاجب تاش برسید و دستوری خواست و در پیش من آمد و به ادب بنشست و مرا بمهمانی دعوت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 96). از مطلع آفتاب عزت و جلالت تباشیر اسفار صباح دولت بدمد. (جهانگشای جوینی ). || نماز بروشنی صبح کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نماز بروشنی صبح بکردن .(زوزنی ). نماز گزاردن بروشنی صبح . || تابان شدن روی . || بر سر خود رفتن شتران . || سِفار بر پشت بینی اشتر نهادن . || برگهای افتاده چرانیدن شتران را. (منتهی الارب ). || اظهار : بوقتی که از مجاری آن اسفار اسفار میکرد و از سرگذشت آن احوال اخبار میفرمود بر لفظ مبارک راند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی 26).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
اصفار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صَفَر، ماه مشهور پس از محرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || (ص ، اِ) ج ...
اثفار. [ اِ ] (ع مص ) پاردم بر ستور کردن . (زوزنی ). پاردم ساختن برای . پاردم بستن به . پاردُم بر چاروا کردن . || اثفار عنز؛ نزدیک بزادن رس...
اثفار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ثَفَر.