اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسفر

نویسه گردانی: ʼSFR
اسفر. [ اَ ف َ ] (ع ص ) سفیدیی که بسرخی زند. (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اصفر. [ اَ ف َ ] (ع ص ، اِ) زرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء) (مهذب الاسماء). آنچه رنگ صُفْرة داشته باشد یع...
اصفر. [ اَ ف َ ] (ع ن تف ) صفیرزن تر. صفیرزننده تر. (منتهی الارب ).- امثال : اصفر من بلبل .|| خالی تر از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...
اصفر. [ اَ ف َ ] (اِخ ) برحسب روایات مورخان قدیم نام یکی از نیاهای اسکندر رومی یا ذوالقرنین بود چنانکه ابن البلخی نسبت وی را بدینسان آورد...
اصفر. [ اَ ف َ ] (اِخ ) نام پسر روم بن اسحاق ، نیای بنوالاصفر. و رجوع به بنوالاصفر، و بلوغ الارب ج 3 ص 119 شود.
اصفر. [ اَ ف َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن ثعلبی صفری ، منسوب به صفریة واز علمای آن فرقه بود که از فرق خوارج بشمار می رفتند. وی از اخوال طوق ب...
اصفر. [ اَ ف َ ] (اِخ ) (نهر...) این نام را ملتهای عربی زبان کنونی بر رود زرد یا رود هوانگ هو اطلاق می کنند که طول آن 4000 کیلومتر است و از ...
اصفر. [ اَ ف َ ] (اِخ ) (بنو، یا بنی ...) بنوالاصفر روم . ملوک روم . اولاد اصفربن روم بن عیصوبن اسحاق . یا آنکه صنفی از حبش بر ایشان غالب آمد...
اصفر. [ اَ ف َ ] (اِخ ) (دولت بنی اصفر) نام دولت خاندان اصفر تغلبی است که در اواخر قرن چهارم هجری در بحرین و احسا تأسیس گردید. (از قاموس ...
عصفر. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) ۞ گیاهی است که گوشت درشت را زرد و نرم سازد، و تخم آن را قرطم نامند. (منتهی الارب ). نباتی است که گوشت رانرم ...
بنی اصفر. [ ب َ اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به بنوالاصفر شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.