اسفندیار
نویسه گردانی:
ʼSFNDYAR
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) (امیر...) یکی از امرای شاه منصور در شوشتر. حمداﷲ مستوفی قزوینی گوید: حضرت جهانگشای [ امیر تیمور ] از راه سمره بجانب شوشتر توجه فرمود، در راه هر کجا که احشام لر و کرد تمرد می نمودند بتاخت و غارت ایشان حکم نافذ می شد، تا در حوالی دزبول نزول افتاد، حکام و اکابر دزبول به استقبال آمدند و انقیاد نمودند و به نوازش مخصوص شدند چون این خبر به ششتر رسید علی کوتوال و امیر اسفندیار که از قبل شاه منصور در ششتر بودند بگریختند و متوجه شیراز شدند. (تاریخ گزیده چ لندن 1328 هَ . ق . ج 1 ص 751).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اسفندیار. [اِ ف َ ] (اِخ ) ابن بشتاسب . رجوع به اسفندیار شود.
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) ابن گشتاسب (گشتاسف ). رجوع به اسفندیار شود.
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) ابن موثق . از مردم بوسنج (پوشنگ ) هرات . (تاج العروس ).
اسفندیار. [اِ ف َ ] (اِخ ) ابن وشتاسف . رجوع به اسفندیار شود.
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) ترکمان . یکی از امرای بدیعالزمان میرزای تیموری . (حبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 293).
اسفندیار: این نام در اوستایی سپنتوداته spentu-dAta (آفریده ی مقدس یا مقدس آفریده شده)؛ و در پهلوی: سپنتداته spento-dAta با همان معنی اوستایی است. او ی...
پور اسفندیار. [ رِ اِ ف َ ] (اِخ ) مراد بهمن پسر اسفندیار است : چنین گفت من پور اسفندیارسر راستان بهمن نامدار.فردوسی .
کلو اسفندیار. [ ک ُ اِ ف َ ] (اِخ )چهارمین امیر از امرای سربداران که پس از قتل محمد آی تیمور به امارت رسید و چون اصل و نسب و فضل و ادب نب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ابن اسفندیار. [ اِ ن ُ اِ ف َ ] (اِخ ) محمدبن حسن . مورخ ایرانی ، صاحب تاریخ طبرستان . از شرح زندگانی او چیزی در دست نیست جز همانکه خود در م...