اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسکر

نویسه گردانی: ʼSKR
اسکر. [ اَک َ ] (اِخ ) قریه ای است مشهور قرب صعید مصر، بین آن و فسطاط از کوره ٔ اطفیحیه دوروزه راه است . عبدالعزیزبن مروان بعلت نزهت این قریه بدانجا بسیار میرفت و اقامت میکرد و هم آنجا درگذشت . و بعضی پنداشته اند که موسی بن عمران (ع ) در اسکر متولد شده ، و بدانجا او را مشهدی است که تاکنون زیارتگاه است . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عسکر. [ ع َ ک َ ] (معرب ، اِ) لشکر، و کلمه ٔ فارسی است . (از دهار) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). معرب لشکر است . (آنندراج ) (غیاث اللغات )...
عسکر. [ ع َ ک َ ] (اِخ ) شهری است به خوزستان . (منتهی الارب ) : ششتر چو رخ تو ندید دیباعسکر چو لب تو ندید شکّربا دو رخ و با دو لب تو ما راایوا...
عسکر. [ ع َ ک َ ] (اِخ ) ابن حصین (یا ابن محمدبن حسین ) نخشبی ، مکنی به ابوتراب . از مشایخ خراسان در قرن سوم هجری . رجوع به ابوتراب (عسکر...
ابن عسکر. [ اِ ن ُ ع َ ک َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن عمربن حسین بن مصباح ، از مردم مراکش . مولد او هبط از اعمال قصرالصغیر. او راست : دوحةالناشر لم...
ده عسکر. [ دِه ْ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهاباد بخش بافق شهرستان یزد. واقع در80هزارگزی شمال خاوری بافق دارای 188 تن سکنه می ب...
خواجه عسکر. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ع َ ک َ] (اِخ ) نام محلتی است کنار راه کرمان به چاه ملک میان دارزین و بم . (یادداشت بخط مؤلف ). در فرهنگ ...
قاضی عسکر. [ ی ِ ع َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )مفتی عسکر و کسی که در میان سپاه قضاوت میکند. (ناظم الاطباء). || فقیهی با مقامی معادل ...
قاضی عسکر. [ ع َ ک َ ] (اِخ ) محمدبن یوسف . رجوع به قاضی ابن ابیض شود.
عسکر مکرم . [ ع َ ک َ رِ م ُ رَ ] (اِخ ) شهری است مشهور از نواحی خوزستان ، منسوب به مکرم بن معزاء حارث ، یکی از افراد بنی جَعْوَنةبن حارث بن ...
قلعه عسکر. [ ق َ ع َ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول ، واقع در 10هزارگزی جنوب دزفول ، و 8هزارگزی جنوب...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.