اسکندر
نویسه گردانی:
ʼSKNDR
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ](اخ ) ابن فیلپوس . رجوع به اسکندر مقدونی و حبیب السیر جزء 1 از ج 1 ص 58 و جزء 2 از ج 1 صص 72 - 74 شود.
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۵ ثانیه
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن فیلقوس . رجوع به اسکندر مقدونی شود.
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن فیلیپ . رجوع به اسکندر مقدونی شود.
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن فیلیقوس رومی . شارح من لایحضره الفقیه گوید: گاهی او را اخسندروس می گفته اند. او از فرزندان فلطیسانوس بن سام...
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن قابوس بن وشمگیربن زیار، ملقب بشرف المعالی خوندمیر گوید: امیر کیکاوس اسکندربن قابوس . وی بعد از فوت عم زاده ...
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) (شاه ...) یکی از ملوک هند که مهراج شادان وزیر او بود، و از این وزیر دیوانی در دست است . رجوع بفهرست کتابخانه ٔ ...
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) کبیر. رجوع به اسکندر مقدونی شود.
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) گُجَسْتَک یا ملعون . لقبی است که ایرانیان به اسکندر مقدونی داده اند لکن پس از اسلام ، آنگاه که بغلط مفسرین لقب...
اسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) لَن سِسْت . رجوع به اسکندربن اروپ شود.
اسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر (مولد 356، جلوس 336 و وفات 323 ق .م .). اسم این پادشاه مقدونی ...
اسکندر نامی سنسکریت است و در آن زبان (وداها)، سکنده skanda (جهش کننده) خوانده می شده است. او فرزانه ای بوده با نام سکنده کوماره skandakumâra، پسر برهم...