اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسکندر

نویسه گردانی: ʼSKNDR
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) دوم . پادشاه مقدونیه . پس از آمین تاس سوم پسراو اسکندر دوم جانشین او شد و خواست سیاست تعرض نسبت باهالی تسالی اختیار کند، ولی تبی ها از آنها حمایت کرده با قشونی وارد مقدونیه گردیدند. در این احوال جنگ داخلی در این مملکت درگرفت . توضیح آنکه بطلمیوس که دختر آمین تاس را داشت بر اسکندر یاغی شد، بعد منازعه بدین ترتیب خاتمه یافت که در مقدونیه هر دو حکومت کنند، ولی اسکندر بزودی کشته شد و بطلمیوس تنها مالک الرقاب مقدونیه گردید. (ایران باستان ج 2 ص 1193).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
اسکندر شیرازی . [ اِ ک َ دَ رِ ] (اِخ ) (سلطان ). رجوع باسکندربن عمر شیخ و ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 124 و 126 شود.
کلاته اسکندر. [ ک َ ت ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان کاریز نو بالاجام بخش تربت حیدریه و محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیا...
آیینه ٔ اسکندر. [ ن َ ی ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) رجوع به آینه ٔ سکندری شود.
اسکندر عادلشاه . [ اِ ک َ دَ دِ ] (اِخ ) یکی از ملوک بیجاپورهندوستان . وی در سنه ٔ 1083 هَ . ق . جانشین پدر خود علی عادلشاه ثانی گردید. و در سا...
نگاه کنید به: ریشه شناسی واژه ی اسکندر در همین لغتنامه
نگاه کنید به: ریشه شناسی واژه ی اسکندر در همین لغت نامه
نگاه کنید به: ریشه شناسی واژه ی اسکندر در همین لغتنامه
اسکندر روزافزون . [ اِ ک َ دَ رِ رو اَ ] (اِخ ) نوکر سید غیاث الدین و سپس سید مرتضی . والی ساری او را تربیت کرد و زمام امور ملک و مال را در قبض...
اسکندر طرالینوس . [ اِ ک َ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) ۞ یکی از اطبای یونان . وی در مائه ٔ ششم م . در عهد یوستی نیانوس در شهر قدیم تراله یعنی سلطان حصا...
اسکندر افرودیسی . [ اِ ک َ دَ رِ اَ ] (اِخ ) ۞ ابن الندیم گوید او به روزگار ملوک الطوائف میزیست پس از اسکندر.و او جالینوس را دریافته و میان ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۹ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.