اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسماء

نویسه گردانی: ʼSMAʼ
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت ابی بکربن ابی قحافة صدیق . دختر بزرگ خلیفه ٔ اول . خواهر عایشه و زوجه ٔ زبیر است و بلقب ذات النطاقین مشهور و ملقب باشد و او مادر عبداﷲبن زبیر است که بعد او یزیدبن معاویه نُه ماه در مکه خلافت کرد. در آن زمان که لشکر حجاج گرداگرد ابن زبیر را فراگرفتند، اسماء نصایح حکیمانه به پسر داده او را به ثبات قدم و کوشش مردانه دعوت و توصیه کرد و کمی پس از شهادت پسر خویش در سن ّ صدسالگی درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
تاریخ بیهقی در طی داستان بر دار کردن حسنک و خبر یافتن مادر حسنک از مرگ او، داستان عبداﷲبن زبیر را نقل کند و گوید چون حجاج بن یوسف با لشکری انبوه مکه را در حصار گرفت «حجاج پیغام فرستاد سوی او که از تو تا گرفتار شدن یک دو روز مانده است ، و دانم که بر امانی که من دهم بیرون نیایی :بر حکم عبدالملک بیرون آی تا ترا بشام فرستم بی بندعزیزاً و مکرماً. آنگاه او داند که چه باید کرد، تادر حرم بیش ویرانی نیفتد و خونها ریخته نشود. عبداﷲگفت تا درین بیندیشم ، آن شب با قوم خویش که مانده بودند رأی زد، بیشتر اشارت آن کردند که بیرون باید رفت تا فتنه بنشیند و المی بتو نرسد. وی نزدیک مادر آمد، اسماء و دختر بوبکر صدیق بود رضی اﷲعنه و همه ٔ حالها با وی بگفت ، اسماء زمانی اندیشید پس گفت : ای فرزند، این خروج که تو بر بنی امیه کردی دین را بود یا دنیا را؟ گفت بخدای که از بهر دین را بود، و دلیل آنکه نگرفتم یک درم از دنیا، و این ترا معلوم است ، گفت پس صبر کن بر مرگ و کشتن و مثله کردن چنانکه برادرت مصعب کرد، که پدرت زبیر عوام بوده است و جدت از سوی من بوبکر صدیق رضی اﷲعنه ، و نگاه کن که حسین علی رضی اﷲعنهما چه کرد، او کریم بود و بر حکم پسر زیاد عبیداﷲ تن درنداد. گفت : ای مادر! من هم برینم که تو می گویی ، اما رأی و دل تو خواستم که بدانم در این کار، اکنون بدانستم و مرگ با شهادت پیش من خوش گشت ، اما می اندیشم که چون کشته شوم مثله کنند، مادرش گفت : چون گوسپند را بکشند از مثله کردن و پوست باز کردن دردش نیاید. عبداﷲ همه شب نماز کرد و قرآن خواند. وقت سحر غسل کرد و نماز بامداد بجماعت بگزارد... و زره بپوشیدو سلاح ببست و در عرب هیچ کس جنگ پیاده چون او نکرده است . و در وقت مادر را در کنار گرفت و بدرود کرد، ومادرش زره بر وی راست میکرد و بغلگاه میدوخت و میگفت : «دندان افشار با این فاسقان » چنانکه گفتی او را بپالوده خوردن می فرستد، و البته جزعی نکرد چنانکه زنان کنند، و عبداﷲ بیرون آمد لشکر خویش را بیافت پراکنده و برگشته و وی را فروگذاشته ، مگر قومی که از اهل و خویش او بودند... خبر کشتن بمادرش آوردند هیچ جزع نکرد و گفت : اناﷲواناالیه راجعون ، اگر پسر من نه چنین کردی نه پسر زبیر و نبسه ٔ بوبکر صدیق رضی اﷲعنهما بودی . و مدتی برآمد، حجاج پرسید که این عجوزه چه میکند؟ گفتار و صبوری وی بازنمودند، گفت : «سبحان اﷲالعظیم !اگر عایشه ام ّالمؤمنین و این خواهر دو مرد بودندی هرگز این خلافت به بنی امیه نرسیدی ، این است جگر و صبر، حیلت باید کرد تا مگر وی را بر پسرش بتوانید گذرانید تا خود چه گوید»، پس گروهی زنان را بر این کار بگماشتند و ایشان درایستادند و حیلت ساختند تا اسماء را بر آن جانب بردند، چون دار بدید بجای آورد که پسرش [ است ]، رو بزنی کرد از شریفترین زنان و گفت : «گاه آن نیامد که این سوار را از این اسب فرود آورند؟» وبر این نیفزود و برفت و این خبر به حجاج بردند بشگفت بماند و فرمود تا عبداﷲ را فروگرفتند و دفن کردند.(تاریخ بیهقی چ فیاض صص 189 - 192). در مجمل التواریخ والقصص صص 300 پس از ذکر بر دار کردن ابن الزبیر آرد: «و حجاج سوگند خورد که او را [ابن الزبیر را] از دار فرونگیرد مگر مادرش شفاعت کند - اسماء ذوالنطاقین (کذا) - چون مادرش را بگفتند، گفتا: نگویم ، و روزگاری بردار بماند، مادرش اسما را چشم نابینا بود، وی راهمی بردند زیر دار، پای پسرش عبداﷲ بر روی مادر آمد، گفت : این چیست ؟ یکی گفت : این پای عبداﷲ است فرزندت ، گفتا: ما آن هذا الراکب أن ینزل ، یعنی وقت نیامد که [ این ] سوار فرود آید؟ این حجاج را بگفتند، گفت :شفاعت کرد، و بفرمود تا عبداﷲ را فروگرفتند، و دفنش بکردند». رجوع بذات النطاقین و رجوع بتاریخ گزیده ج 1 ص 172 و 269 و الاصابة ج 8 ص 7 و مجمل التواریخ والقصص صص 300-301 و تاریخ سیستان ص 105 و فهرست عقدالفرید و البیان والتبیین ج 2 ص 71 و فهرست امتاع الاسماع و الاعلام زرکلی ج 1 ص 101 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
اسماء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اسم : نامهاء آفریدگار جل جلاله و تقدست اسماؤه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 91).همه را باسماء و سیما میشناخت . (ترجمه ٔ ت...
اسماء. [ اِ ] (ع مص ) نام کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). نام نهادن : اَسْماه ایاه و به . || بلند کردن . || بجانب سماوه رفتن . (منته...
اسماء.[ اَ ] (ع اِ) نام زنی است . (مهذب الاسماء). از نامهای عربی مشترک میان مرد و زن است . برخی اصل آنرا وَسْماء دانند بمعنی صفتی و برخی ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) از عرایس عربست :آذنتنا ببینها اسماءرب ثاو یمل منه الثواء. ۞ (از معلّقه ٔ حارث بن حِلِّزة).(عقدالفرید چ محمد سعید العریان ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) در فارسی اسما گویند. (غیاث ). نام معشوقه ٔ سعد و او را اسماء بنت اسماء گفتندی . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). و گویند وی...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) نام زوجه ٔ ابومسلم خراسانی . (احوال و اشعار رودکی تألیف نفیسی ج 1 ص 287).
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن حارثه ٔ اسلمی . شیخ طوسی دررجال خود او را در عداد صحابه ٔ رسول (ص ) شمرده گوید: وی ساکن مدینه بود. و بعضی گویند که ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن خارجةبن حصن بن حذیفة الفزاری . یکی از تابعین از رجال طبقه ٔ اولی از مردم کوفه . وی بخشنده و کثیرالسخا و در نزد خلفا...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن ربان (؟) صحابی است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن عبید.ابن الجوزی در سیرة عمربن عبدالعزیز بوسایطی از او درباب خلیفه ٔ مزبور دو روایت آورده است . (سیرة عمربن عبدالعزیز ...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.