اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  ابی الحکم ، مولی  زبیر. وی  کاتب عمربن  عبدالعزیز بود. (عقدالفرید مصحح  محمد سعید العریان  ج 4 ص 249). رجوع  به  اسماعیل بن  ابی الحکیم  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ادیب . نظامی  عروضی  در چهارمقاله  گوید:در عهد ملکشاه  و بعضی  از عهد سنجر فیلسوفی  بود بهرات  و او را ادیب  اسماعیل  گفتندی ، ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) استاد. وزیر مل» مسعود که  به  امر سلطان  محمودبن  محمدبن  ملکشاه  سیاست  شد. (513 هَ . ق .).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اسکداری  مکنی  به  ابوالیمن  و ملقب  به  نورالدین . یکی  از مشایخ  نقشبندی  از فرقه ٔ صوفیه . وی  در علوم  فقه  و حدیث  و دیگر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اسود. یکی  از درباریان  هادی  خلیفه ٔ عباسی . رجوع  به  الجماهر بیرونی  ص  62 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )اشجعی . رجوع  به  اسماعیل بن  عبداﷲ غفاری  اشجعی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ](اِخ ) اشرف  پادشاه  یمن . فیروزآبادی  مؤلف  قاموس المحیط در رمضان  سال  796 هَ . ق . وارد زبید یمن  گردید و در آنجا مورد عنایت  اسما...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) اصفهانی . رجوع  به  کمال الدین  اسماعیل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اصفهانی  (میرزا...). از همطرحان  (؟) شفیعا اثر بوده  در سنه ٔ 1132 هَ . ق . از این  جهان  رحلت  نموده . او راست :چاره  زمی  کن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اموی . ابن الجوزی  از وی  نقل  کرده  است . (سیرة عمربن  عبدالعزیز ص  288).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) انصاری . رجوع  به  اسماعیل بن  خلف بن  سعید... شود.