 
        
            اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  جابر. نجاشی  او را جُعفی  و شیخ  طوسی  در رجال  خود او را خَثْعَمی  خوانده  و متأخرین  هر کدام  از یکی  ازین  دو مدر» پیروی  کرده اند و هر دو او را از صحابه ٔ امامین  باقر وصادق  (ع ) شمرده اند و در رجال  شیخ  طوسی  در باب  اصحاب کاظم  (ع ) مردی  بنام  اسماعیل بن  جابر بدون  لقب  آمده  وشاید همین  شخص  باشد. بهر حال  شیخ  و نجاشی  کتابی  بدونسبت  داده اند که  یحیی  و صفوان  از وی  روایت  کرده اند.برخی  خثعمی  را غیر از جعفی  دانسته اند لیکن  متحد بودن  ایشان  صحیح تر است . (تنقیح المقال  ج  1 صص 130-131).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی  شاعر. بیرونی  در الجماهر (ص  74) قطعه ای  از او نقل  کرده  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی بن  اسحاق بن  ابی سهل بن  نوبخت  مکنی به  ابوسهل  (237-311 هَ . ق .). نجاشی  در رجال  او را یاد کرده  گوید: شیخ المتک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی بن  اسماعیل بن  الیحیی بن  بنان  الخطبی  مکنی  به  ابومحمد. وی  از حارث بن  ابی اسامة و کریمی و عبداﷲبن  احمد و جز آن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی بن  حسین بن  زنجویه  رازی  بصری  مکنی  به  ابوسعد. سمّان  حافظ متقن  معتزلی . وی  شیخ  معتزله  و عالم و محدث  ایشان  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی بن  حسین  سمان  مکنی  به  ابوسعید. شیخ  حرّ عاملی  در کتاب  امل الاَّمل  و شیخ  منتجب الدین  در الفهرست  نقل  کرده ان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی بن  رَزین بن  عثمان بن  عبدالرحمان بن  عبداﷲبن  بُدیَل  بن  وَرقاء خزاعی  مکنی  بابوالقاسم . شیخ  طوسی  او را در عداد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی بن  زنجویة الرازی  السمان  حافظ، مکنی  به  ابوسعید یا ابوسعد. رجوع  به  اسماعیل بن  علی بن  حسن بن  زنجویه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی بن  سعدان  مکنی  به  ابوالفضل واسطی  مقری . او راست : دررالافکار فی القراآت  العشر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی بن  شاهنشاه  صاحب  حماة، ملقب  به  عمادالدین . وی  اللطائف  السنیة عدولی  را مختصر کرده  است . رجوع  به  ابوالفداء اس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی بن  صالح  فلجی  عراقی مولد، جزائری مسکن . محدث  است . رجوع  بروضات  الجنات  ص  377 س  2-3 شود.