اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  جابر. نجاشی  او را جُعفی  و شیخ  طوسی  در رجال  خود او را خَثْعَمی  خوانده  و متأخرین  هر کدام  از یکی  ازین  دو مدر» پیروی  کرده اند و هر دو او را از صحابه ٔ امامین  باقر وصادق  (ع ) شمرده اند و در رجال  شیخ  طوسی  در باب  اصحاب کاظم  (ع ) مردی  بنام  اسماعیل بن  جابر بدون  لقب  آمده  وشاید همین  شخص  باشد. بهر حال  شیخ  و نجاشی  کتابی  بدونسبت  داده اند که  یحیی  و صفوان  از وی  روایت  کرده اند.برخی  خثعمی  را غیر از جعفی  دانسته اند لیکن  متحد بودن  ایشان  صحیح تر است . (تنقیح المقال  ج  1 صص 130-131).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) مکی . محدث  است . رجوع  به  مصاحف  ص  185 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ملک الصالح . رجوع  به  ملک الصالح  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) منتصر مکنی  به  ابوابراهیم . رجوع  به  اسماعیل بن  نوح  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) منصور. رجوع  به  منصور، ابوطاهر، اسماعیل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (افندی ) منصور. فارغ التحصیل  از مدرسةالمعلمین  الناصریة و مدرس  مدارس  امیریه ٔ مصر. او راست : النماذج  التطبیقیةللدروس  النح...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) منصوربن  القائم بن  المهدی  صاحب  افریقیة. بروز مرگ  پدر او با وی  بیعت  کردند و او بلیغ و فصیح  بود و خطبه ها به  ارتجال  کردی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) مولوی  (شیخ  ...). او راست : زبدةالفحوص .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (شاه ) میرزا ابوتراب .کریمخان  زند با علیمردان  خان  بختیاری  متفق  گردید و در سال  1164 هَ . ق . ابوالفتح خان  بختیاری  حاکم ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) نبی . رجوع  به  اسماعیل بن  ابراهیم  (ع ) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) هاشمی  عباسی . رجوع  به  اسماعیل بن  یسار هاشمی  شود.