 
        
            اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  حیدر (شاه ...). رجوع  به  اسماعیل  صفوی  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  سلیمان  ازرق . رجوع  به  اسماعیل بن  ازرق  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  سَمَکَةبن  عبداﷲ پدر احمدبن  اسماعیل بن  سمکة. نجاشی  احمد سمکة را یاد کرده  گوید: وی  از اعراب  ساکن  قم  بود و مردی  اد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  سمیع مکنی  به  ابومحمد. محدث  است  و شعبه  از وی  روایت  کند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  سنان  العصفری  مکنی  به  ابوعبیدة. محدث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  سود کین بن  عبداﷲ نوری  حنفی  ملقب  بشمس الدین  مکنی  به  ابوطاهر مکی . او راست : شرح  عمدةالعقائد احمد نسفی . لواقح الاس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن  سهل  مکنی  به  ابوحاتم . محدث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  سهل  دهقان . نجاشی  او را ضعیف  دانسته  گوید: کتابی  دارد و ما آنرا روایت  کرده ایم . شرح  احوال  او در کتب  متأخر رجال ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  سُهَیل . مؤلف  تعلیقه ٔ رجالیه  گوید: وی  از فضل بن  شاذان  روایت  کند. و چون  اسماعیل بن  سهل  دهقان  نیزاز فضل بن  شاذ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  سیار. برخی  او را چنین  یاد کرده اند ولی  گویا اسماعیل بن  یسار صحیح  باشد. (تنقیح المقال  ج  1 ص  135). رجوع  به  اسماعی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  شرف الدین  عودی  عاملی  ملقب  بشیخ  شهاب الدین . وی  از ادبا و شعرای  جبل  عامل  که قبل  از 1097 هَ . ق . (سال  تألیف  ک...