اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲبن  ابی المهاجر. یکی  از روات  قراءة ابن  عامر است . (ابن الندیم ). و رجوع  به  فهرست  عقدالفرید شود. مؤلف  قاموس  الاعلام  ترکی  گوید: اسماعیل بن  عبداﷲ یا اسماعیل بن  عبیداﷲبن  ابی المهاجر. وی  شخصی  عدالت پرور و خوش  طبع بود و در سنه ٔ 100 هَ .ق . عمربن  عبدالعزیز وی  را والی  افریقا کرد. بیشتر بربریان  در زمان  این  والی  ربقه ٔ دین  اسلام  را به  گردن  نهادند و او بعد از یک  سال  از این  منصب  معزول  گشت  و یزیدبن  ابی المسلم  کاتب  حجاج  را بجای  او نصب  کردند.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن  نزاربن  مستنصر. که  حسن  صباح  او را به  ایران  آورد. رجوع  بتاریخ  گزیده  چ  لندن  ج 1 ص 522 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن  نشیط مکنی  به  ابوعلی . محدث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  نصربن  احمد. امیر نصر درایام  دولت  و اقبال  منصب  ولایت  عهد به  پسر بزرگ  خود اسماعیل  تفویض  کرد اما اسماعیل  پیش  از ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  نظام المل» ابرقوهی  قاضی . او راست : کتاب  تعبیر سلطانی که  بنام  ابوالفوارس  شاه  شجاع  در سال 763 هَ . ق . مرتب  بحروف ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  نوبخت . رجوع  به  اسماعیل بن  ابی سهل بن  نوبخت  و ابن  خلّکان  چ  تهران  ج  1 ص 147 س  28 و عیون  الاخبار ج  3 ص  248 س ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  نوح  (ثانی ) سامانی  مکنی  به  ابوابراهیم  و ملقب  به  منتصر. وی  برادر عبدالمل» سلطان  اخیر از آل سامانست . ایل»خان  بسا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  نیکروز. وی  جد قاضی  مجدالدین  اسماعیل  است . (تاریخ  عصر حافظ تألیف  غنی  ج  1 حاشیه ٔ ص 76).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  وردان  مکنی به  ابوعمر. محدث  است . رجوع  به  المصاحف  ص  175 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  هبةاﷲبن  ابی الرضاء موصلی  مکنی  به  ابوالمجد.او راست : غایةالوسائل  الی  معرفة الاوائل . و مزیل الارتیاب  عن  مشیمةالانت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  هبةاﷲبن  جمیع ملقب  به  موفق الدین . او راست : کتاب  ارشاد لمصالح الانفس  و الاجساد.