اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  علی  خضیری . از مردم  اعمال  دجیل  و از ناحیه ٔ نهر تاب . وی  فاضلی  متمیز و سخنگویی  بلیغ و بارع  بود و او را در فن  بلاغت  تصانیفی  است  معروف  و متداول  لیکن  گمنام  میزیست . او ببغداد آمدو نزد ابومحمد اسماعیل بن  ابی منصور موهوب بن  خضر جوالیقی  و ابوالبرکات  عبدالرحمن بن  انباری  و علی بن  عبدالرحیم  سلمی بن  عصار علوم  ادبی  بخواند و ابن  خشاب  ابومحمد را دریافت  و از وی  علمی  وافر فراگرفت  و بر ابوالغنائم بن  حبشی  قرائت  کرد. اسماعیل  مردی  پارسا و زاهد و پاکدامن  بود. وی  بموصل  رفت  و در دارالحدیث  چندین  سال اقامت  کرد، آنگاه  آرزوی  وطن  کرد و به  بغداد بازگشت  و در صفر 
603 هَ . ق . بدانجا درگذشت . او را تصانیف  ورسائلی  است  مدوّن  و خطبه ها و دیوان  شعر و کتابی  نیکو در علم  قرائت  دارد که  آنرا دیده ام . از شعر اوست :
لا عالم  یبقی  و لاجاهل 
و لا نبیه  لا و لا خامل 
علی  سبیل  مهیع لاجب 
یودی  اخوالیقظة و الغافل . 
(معجم الادباء ج 2 ص 350).
و رجوع  به  اعلام  زرکلی ، کلمه ٔ خضیری  شود.