 
        
            اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  عمربن  کثیر البصری  ملقب  به  عمادالدین  و مکنی  به  ابوالفداء. او راست :رسالة الاجتهاد فی  طلب الجهاد و آنرا آنگاه  که  افرنجه قلعه ٔ ایاس  را محاصره  کردند به  امیر منجک  نوشته  است . و الاحکام  الصغری  فی الحدیث . و طبقات  عمادالدین . و الکواکب  الدراری  در تاریخ . منتخبی  از تاریخ  کبیر وی . و الواضح  النفیس  فی  مناقب الامام بن  ادریس . و نیز علوم الحدیث  ابن  صلاح  را مختصر کرده  است . (کشف الظنون ). و رجوع  به  ابن  کثیر در همین  لغت نامه  و اعلام  زرکلی  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  احمد. مؤلف  عقدالفرید از او روایتی  آورده  است . (عقدالفرید چ  محمد سعید العریان  جزء 7 ص 149).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  احمد متولی . شرطه ٔ بغداد. رجوع  باخبار الراضی  باﷲ و المتقی  باﷲ چ  لندن  ص 135، 136، 139، 140 و 231 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل .[ اِ ] (اخ ) ابن  احمد آخری  دهستانی . از روات  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ](اِخ ) ابن  احمد آنقروی . رجوع  باسماعیل آنقروی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  اثیر حلبی . رجوع  باسماعیل بن  احمدبن  سعید... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  اسید ثقفی ، مکنی  بابی اسحاق . او راست  تفسیر و مسند. وی  برادر عبداﷲ است  و از مکیین  و بصریین  و کوفیین  (ابی ک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  حسین بن  علی بن  موسی بن  عبداﷲ بیهقی . وی  از پدر و برادران  خویش  ابوسعید و ابوعبداﷲ سماع  دارد و این  دو نیز ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عبداﷲ الحیری   ۞  الضریر، مکنی  به  ابوعبداﷲ. یاقوت  گوید او مفسر و مقری  و واعظ و فقیه  و محدث  و زاهد و یکی  از...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  احمد اسلامبولی  مصری  حنفی . او راست : شرح  الخلاصةالوافیة، و آن  منظومه ایست  در عروض  و در مطبعه ٔ تمدن  بسال  1318هَ ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  محمد حسینی  جرجانی  ملقب  بزین الدین . رجوع  باسماعیل  جرجانی  شود.