 
        
            اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  موسی  (کاظم )بن  جعفربن  محمدبن  علی بن  حسین بن  علی بن  ابی طالب  (ع ). نجاشی  در رجال  گوید: وی  بمصر سکونت  گزید و بدانجا فرزندان  آورد و کتابها دارد که  همه  را از گفته ٔ پدران  خویش روایت  کرده  از آنجمله  است : الطهارة. الصلاة. الزکاة.الصوم . الحج . الجنائز. الطلاق . النکاح . الحدود. الدعاء. السنن  و الاَّداب . الرؤیا. و سپس  نجاشی  سند روایت خود را تا وی  نقل  کرده ، و شیخ  طوسی  در فهرست  و ابن  شهرآشوب  در معالم العلماء نیز با اند» تفاوت  بدینگونه روایت  کرده اند. و در ترجمه ٔ صفوان بن  یحیی  آورده اند که  چون  بسال  210 هَ . ق . وفات  یافت  امام  رضا (ع ) به  اسماعیل  دستور داد بر وی  نماز گزارد. رجوع  شود به  تنقیح المقال  ج  1 ص  145. مؤلف  روضات الجنات  آرد (ص  28):اسماعیل بن  امام  موسی بن  جعفر کاظم  از اجلاء صالحین  و فضلاء طاهرین  است . وی  ساکن  مصر محروسه  شد و بدانجا فرزندان  آورد و در فقه  کتب  مبوبة تصنیف  کرد، در باب  عبادات  و نکاح  و طلاق  و حدود و دیات  و دعاء و سنن  و آداب  و همه ٔ آنها را از پدر خود از اجداد خویش  روایت  کند و از او ابوعلی  محمدبن  محمدبن  اشعث  کوفی  بمصر روایت  دارد، چنانکه  در کتب  رجال  آمده ، و صاحب  ترجمه  جز عم  وی  سید اسماعیل بن  جعفر است  که  معروف  و به  خیر و کرامت  مذکور می باشد. و رجوع  به  روضات  ص 554 و مجمل التواریخ  و القصص  ص 457 و نزهةالقلوب  ج 3 ص 124 و تاریخ  گزیده  چ  لندن  ج 1 ص 206 شود. مؤلف  قاموس  الاعلام  ترکی  آرد: اسماعیل بن  موسی  الکاظم . پسر امام  موسی  کاظم  بن  جعفر صادق  است . وی  از طرف  ابوالسرایا به  والیگری  فارس  تعیین  شده  بود. سلاله ٔ عبیدیون  که  در قیروان  و بعداً در مصر حکمرانی  داشته اند از نسل  این  اسماعیل  میباشند.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) اسمعیل  نیز رسم الخطی  است  از آن . جوالیقی  گوید: و قالوا: «سراویل » و «اسماعیل » و اصلهما «شروال »و «اِشماویل » و ذلک  لقرب  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام  انگشتری  زمردین  مشهور. رجوع  باسماعیلی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عاملی  در موصل  از دست  ممالیک  بحریه ٔ مصریه . (کتاب النقود ص 129).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی  از نبیرگان  سلطان  محمود غزنوی  که  در قلعه ٔ دهک  محبوس  شد. (تاریخ  گزیده  چ  لندن  ج 1 ص 403).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام  مردی  صاحب  مذهب  اباحت  که  در دین  وی  نره ٔ اسب  پرستیدندی  و اسماعیلی  بدو منسوب  است  (؟). (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ششمین  از نظامشاهیان  (در احمدنگر) که  از 997 تا 999 هَ . ق . حکومت  داشت . (طبقات  سلاطین  اسلام  لین پول  ص 290).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صاحب  عیون الاخبار بوسایطی  از او، و وی  بوسایطی  از رسول  (ص ) روایت  کرده : «یحمل  هذا العلم  من  کل ّ خلف  عدوله  (؟) ینفون...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام  پدر شهاب الدّین  ادیب  صابر ترمذی  است . رجوع  به  ادیب  صابر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی  از ملوک  بنی احمر که  در کشور اندلس  فرمانروایی  داشتند. پس  از گذشته  شدن  پدر، برادر وی  محمد بحکومت  رسید و زمام  مَها...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) موضعی  بمغرب  دریاچه ٔ ارمیه .