اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  نوح  (ثانی ) سامانی  مکنی  به  ابوابراهیم  و ملقب  به  منتصر. وی  برادر عبدالمل» سلطان  اخیر از آل سامانست . ایل»خان  بسال  
389 هَ . ق . عبدالمل» ابوالحارث  را مکحول  و ابوابراهیم  منتصر و ابویعقوب  فرزندان  نوح بن  منصور و اعمام  ایشان  ابوزکریا و ابوصالح  غازی  و ابوسلیمان  را بگرفت  و در اوزکند زندانی  کرد. از این  میان  اسماعیل  به  هیئت  زنی  از محبس  فرار کرد و مخفی  شد و به  خوارزم  رفت  و بقیه ٔ اولیای  دولت  آل سامان  بدو روی  نهادند و از آنجا به  بخاراشد و ملقب  بمنتصر گردید و تا سنه ٔ 
395 در جهات  خراسان  با ایل»خان  و قابوس  و محمودبن  سبکتگین  محاربه  کردو به  امداد و همکاری  قبائل  غزه  دوبار ایلک خان  را مغلوب  کرد و عاقبت  قبائل  مزبور از دور او پراکنده  شدندپس  محمود سبکتگین  در سال  
395 هَ . ق . ویرا مغلوب  و مقتول  ساخت . عوفی  در لباب الالباب  ج  
1 ص  
22 آرد: الامیرمنصوربن  نوح بن  منصور [صحیح : المنتصر اسماعیل بن  نوح  
 ۞ ] و آخرین  دولت  بر امیر منصور اسماعیل بن  نوح بن  منصور السامانی  ختم  شد، اگرچه  جوان  بود اما دولت  پیر گشته  بود، در امور مل» آل سامان سامان  نمانده  و جان  مل» به  رمق  رسیده  و در اول  عهد سلطان  یمین الدوله  محمود بود بارها بر دست  خصمان  گرفتار شد و باز خلاص  یافت ، بسیار بکوشید تا مل» پدر بدست آورد، اما با قضای  آسمانی  و تقدیر یزدانی  کوشش  انسانی  مفید نیست ، قوله  تعالی : لارادّ لقضائه  و لا معقب  لحکمه  یفعل  اﷲ ما یشاء و یحکم  ما یرید. و از ملو» آل سامان  از هیچ  کس  شعر روایت  نکرده اند، جز از وی  و اشعاراو مطبوع  است  و پادشاهانه ، و در آن  وقت  که  در بخارابر تخت  مل» نشست  از اطراف  خصمان  برخاسته  بودند، و ارکان  دولت  او تمام  نفور شده ، شب  و روز در بر اسپ  بودی  و لباس  او قبای  زندنیجی  بود و اکثر عمر او در گریختن  و آویختن  بسر شد. روزی  جماعتی  از ندما او را گفتند که  ای  پادشاه  چرا ملابس  خوب  نسازی  و اسباب  ملاهی  که  یکی  از امارات  پادشاهی  است  نبرداری . او این  قطعه  که  آثار مردمی  از معانی  آن  ظاهر و لایح  است  انشاد کرد:
گویند مرا چون  سلب  خوب  نسازی 
مأوی ̍گه  آراسته  و فرش  ملون 
با نعره ٔ گردان  چه  کنم  لحن  مغنی 
با پویه ٔ اسپان  چه  کنم  مجلس  گلشن 
جوش  می  و نوش  لب  ساقی  بچه  کارست 
جوشیدن  خون  باید بر عیبه ٔ جوشن 
اسپ  است  و سلاح  است  مرا بزمگه  و باغ 
تیرست و کمانست  مرا لاله  و سوسن .
و در شکایت  فل» غدار و سپهر مکار این  دو بیت  از نهان خانه ٔ قریحت  به  عرصه ٔ بیاض  فرستاد و این  نفثةالمصدور بپرداخت :
ای  بدیدن  کبود و خود نه  کبود
آتش  از طبع و در نمایش  دود
وی  دو گوش  تو کرّ مادرزاد
با تواَم  گرمی  و عتاب  چه  سود.
و رجوع  به  اعلام  زرکلی  (منتصر سامانی ) و کامل  ابن  اثیر ج 
9 ص  
65 و تاریخ  گزیده  چ  لندن  ج 
1 صص  
391-
393 و لباب الالباب  ج  
1 ص  
293 شود.