اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) هروی . وی  حکیم  و ادیب  و فاضل  بود. او را اشعار و تصانیف  است  در حکمت  و کتب  ابونصر را تدریس  میکرد و در تصانیف  ابوعلی  خوض  نمیکرد، و او را از حکماء و فضلاء تلامذه  بود. روزی  خطیب  هرات  با او منازعه  کرد و گفت : انا ادعو علیک  بین الخطبتین . ادیب  گفت : تیقنت  ان  اﷲ تعالی  لایستجیب  دعأک  لانک  تقول  کل  جمعة فی  مدة عمرک : «اللهم  اصلح  الامیر فلان بن  فلان ». و اﷲ تعالی  مااصلحه  و مااستجاب  دعأک  فیه ». (تتمه ٔ صوان الحکمة چ  لاهور ص 97، 98).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) اسمعیل  نیز رسم الخطی  است  از آن . جوالیقی  گوید: و قالوا: «سراویل » و «اسماعیل » و اصلهما «شروال »و «اِشماویل » و ذلک  لقرب  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام  انگشتری  زمردین  مشهور. رجوع  باسماعیلی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عاملی  در موصل  از دست  ممالیک  بحریه ٔ مصریه . (کتاب النقود ص 129).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی  از نبیرگان  سلطان  محمود غزنوی  که  در قلعه ٔ دهک  محبوس  شد. (تاریخ  گزیده  چ  لندن  ج 1 ص 403).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام  مردی  صاحب  مذهب  اباحت  که  در دین  وی  نره ٔ اسب  پرستیدندی  و اسماعیلی  بدو منسوب  است  (؟). (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ششمین  از نظامشاهیان  (در احمدنگر) که  از 997 تا 999 هَ . ق . حکومت  داشت . (طبقات  سلاطین  اسلام  لین پول  ص 290).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صاحب  عیون الاخبار بوسایطی  از او، و وی  بوسایطی  از رسول  (ص ) روایت  کرده : «یحمل  هذا العلم  من  کل ّ خلف  عدوله  (؟) ینفون...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام  پدر شهاب الدّین  ادیب  صابر ترمذی  است . رجوع  به  ادیب  صابر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی  از ملوک  بنی احمر که  در کشور اندلس  فرمانروایی  داشتند. پس  از گذشته  شدن  پدر، برادر وی  محمد بحکومت  رسید و زمام  مَها...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) موضعی  بمغرب  دریاچه ٔ ارمیه .