اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسود

نویسه گردانی: ʼSWD
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) یاقوت آرد: عوام بن الاصبع گوید: برابر بطن نخل ، کوهی است که آنرا اسود گویند نصف آن نجدی و نصف حجازی است . و آن کوهی مرتفع است و در آن گیاهی جز علوفه از قبیل صلیان و غَضور یافت نشود. (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دریای اسود. [ دَرْ ی ِ اَس ْ وَ ] (اِخ ) بحر اسود. دریای سیاه . رجوع به بحر اسود ذیل بحر و دریای سیاه شود.
غرزبن اسود. [ غ َ زُ ن ُ اَس ْ وَ ] (اِخ ) الغرزبن اسودبن شرید از بنی سنان . از کسانی بود که یوم الوقیط (جنگ وقیط) را دریافت . (عقدالفرید چ 1 ...
خشخاش اسود. [ خ َ ش ِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از انواع خشخاش است ۞ . صاحب تقویم گوید ۞ بری بود و بستانی و صاحب منهاج گو...
اشخیص اسود. [ اِ ص ِ اَس ْ وَ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اشخیص سیاه شود.
اشیاف اسود. [ اَش ْ ف ِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برای رمد و قرحه ها و ضعف بینایی نافع است و نیک تقویت بخشد. رجوع به تذکره ٔ داود ض...
پهلوبن اسود. [ پ َ ل َ ن ُ اَ وَ ] (اِخ ) نواده ٔ سام بن نوح بروایت حمداﷲ مستوفی . (تاریخ گزیده چ اروپا ص 27).
ادادای اسود. [ اَدْ دا ی ِ اَ وَ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اداد و ادادا شود.
خامالاون اسود. [ وُ ن ِ اَ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به خامالاون مالس و خامالاون شود.
علاءالدین اسود. [ ع َ ئُدْ دی ن ِ اَس ْ وَ] (اِخ ) علی بن عمر. از علمای حنفیه ٔ اواخر قرن هفتم هجری است که به «قره خواجه » معروف است ، و از ...
عسود. [ ع ِس ْ وَدد ] (ع اِ) کربسه ٔ نر.(منتهی الارب ). چلپاسه ٔ نر. (ناظم الاطباء). نر و عضرفوط از کربسه و عظاء، و گویند دساس و کرمی خبیث است ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۹ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.