اسود
نویسه گردانی:
ʼSWD
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن خزاعی .پیامبر (ص ) وی و گروهی را با عبداﷲبن عتیک بن الحارث برای جنگ با ابورافع یهودی فرستاد و بفرمود تا او را بکشند. صاحب ترجمه را «خزاعی بن الاسود» هم گفته اند و او از خلفاء خزرج بود. (امتاع الاسماع ج 1 ص 186).
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عصود. [ ع َ ص َوْ وَ ] (ع ص ) روز دراز. (منتهی الارب ): یوم عصود؛ روز طویل و دراز. (از اقرب الموارد).
عصود. [ ع ِ ص َوْ وَ ] (ع ص ) زن باریک اندام . || (اِ) رکب فلان عصوده ؛ یعنی او بر سر خود رفت . (از منتهی الارب ). یعنی او به رای و نظر خود ...
عصود. [ ع ُ ] (ع مص ) بمردن . (تاج المصادر بیهقی ): عصدت الابل ؛ بمردند شتران . (منتهی الارب ). عصد الرجل ؛ آن مرد بمرد. عصد البعیر عنقه ؛ آن شت...