اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسود

نویسه گردانی: ʼSWD
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن کعب عنسی ملقب به ذی الحمار و کذّاب . نام و نسب وی عیهلةبن کعب بن عوف العنسی المذحجی است . صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: در آخر عهد پیغامبر علیه السلام بود در یمن مردی دروغ زن بدعوی پیغامبری برخاست نام او عیهلة، و او را اسود العنسی گفتندی ، و همه ٔ یمن بگرفت ، و شهربن باذان را بکشت ، و به آخر کشته شد بر دست داذویه ۞ و فیروز ۞ . وی همچنین دعوی پیغمبری میکرد و بسیاری مرتد شدند. و پیغامبر (در سال 11 از هجرت ) بیمار بود که از حج به مدینه بازرسید اندر محرم و چون از کار اسود بیمن خبر رسیدش از دلتنگی بیماری زیادت گشت ، و سوی ملوک یمن نامه فرستاد که اسوددروغ زن است بکشیدش ... و اندر ماه صفر خبر رسید از یمن که اسود را بکشتند. پس پیغامبر شاد گشت ، و سوی مسجد آمد، و شکر کرد حق تعالی را در خطبه و مؤمنان را بشارت داد که اسود الکذاب را بکشتند. (مجمل التواریخ و القصص ص 172، 173، 255، 256). مؤلف حبیب السیر گوید که اسود عنسی موسوم به عیهلةبن کعب و ذوالحمار ازجمله ٔ القاب اوست . در اوقات حیات سید کاینات علیه وآله افضل الصلوات در حدود ولایت یمن آغاز دعوی نبوت کرد. و چون او در فن کهانت و شعبده مهارت تمام داشت ، امور غریبه به مردم مینمود، جمعی کثیر از بنی مذحج و غیر ایشان از قبایل عرب به نبوتش ایمان آوردند و اسود بمتابعت آن جماعت مستظهر گشته با هفتصد سوار و سیصد پیاده ٔ جرار از کهف جنان که مسکن او بود بجانب صنعا توجه کرد، و حاکم آن ولایت شهربن باذان ، بقدم مقاتله پیش آمده ، به عز شهادت فائز گشت . و اسود به شهر صنعا دررفته زن باذان را بحباله ٔ نکاح درآورد و پسر این منکوحه را که فیروز نام داشت با داذویه که دو مسلمان پاک اعتقاد بودند به امارت بعض عجمان که در آن مملکت اقامت میکردند نصب کرد. چون خبر آن مدعی کذاب بسمع شریف حضرت رسالت علیه السلام و التحیة رسید، ببعض امرا و گماشتگان خویش که در حدود یمن بودند نامه ای نوشته ایشانرا به قتل اسود تحریض فرمود، اهل اسلام بوصول نامه ٔ همایون خیرالانام علیه الصلوة و السلام مستظهرو قوی خاطر شده همه در یک موضع مجتمع گشته و همم عالیه بر قتل اسود گماشتند، و در آن اثنا قیس بن عبدیغوث که سپهسالار آن خاکسار بود از حرکات ناهنجار او متنفر شده به اتفاق فیروز و داذویه قاصد قتل او گشت . در روضةالصفا از فیروز مرویست که بعد از آنکه جمعی در کشتن اسود متفق شدند، من پیش دخترعم خود که زوجه ٔ او بود و متابعت ملت محمدی میکرد رفتم و داعیه ای که داشتم با وی گفتم ، آن مؤمنه بر زبان آورد که من شخصی از این کذاب فاسقتر ندیدم شب همه شب بشرب خمر قیام میکند و تا چاشتگاه در خواب مانده غسل جنابت بجا نمی آورد، و با اینهمه دعوی نبوت میکند، فاسقی از این کذابتر نمیباشد، باید که شما در فلان شب موعود بفلان موضع آیید، و دیوار خانه سوراخ کرده به سر بالینش درآیید.و مهمش را به اتمام رسانید. در شب موعود من و داذویه و قیس بن عبدیغوث بدانجا شتافته دیوار خانه را شکافتیم . من جرأت نموده در آن خانه درآمدم . از غایت خوف و دهشت شمشیر خود را در بیرون فراموش کردم ، سر و ریش آن ملعون را گرفتم بقوت هرچه تمامتر گردنش را چنان تاب دادم که بشکست ، در آن وقت چنان بانگ عظیمی از او صادر شد که پاسبانان آواز نامبارکش را شنیدند و مضطرب به در خانه آمدند، از عورتش پرسیدند که پیغمبر ما را چه میشود؟ آن مؤمنه جواب داد که وحی بر او نازل شده و از ثقل آن آواز کرد. القصه ، بعد از فائز شدن فیروز بفیروزی ، قیس بدانجا رفته سر اسود را از بدن جدا کرد و رفقای ثلاثه به منازل خویش بازگشتند. چون صبح صادق طلوع کرد، مؤذنی را فرمود که به ادای اذان قیام کرد، پس از اشهد ان محمداً رسول اﷲ، گفت : و ان عیهلة کذاب . متابعان اسود از شنیدن آن کلمه در خروش آمده ، فیروز سر اسود را بجانب ایشان انداخت . آن جماعت پراکنده گشتند و مردم یمن از شر ایشان نجات یافتند.گویند استیلای اسود بر یمن سه ماه بیش نبود، و قبل از وفات سید کاینات علیه افضل الصلوات بیک روز بوقوع انجامید و آن حضرت را این صورت بوحی معلوم شده اصحاب را خبر گردانیده بر زبان معجزبیان خود گذرانید که : فاز فیروز. و روایتی آنکه : بعد از انتقال پیغمبر آخرالزمان به ریاض ِ رضوان ، ابوبکر لشکر بمدد امرای یمن ارسال داشته ایشان را به مقاتله ٔ اسود مأمور گردانید، و میان اهل اسلام و اصحاب کفر و ظلام محاربه بوقوع پیوسته ، نسیم فتح و پیروزی بر پرچم علم امت ِ سید عالم صلی اﷲ علیه و آله و سلم وزید، و اسود بر دست فیروزمقتول گردید. (حبیب السیر چ طهران ج 1 جزو4 ص 155).
زرکلی در الاعلام آورده که : اسود عنسی ملقب به «ذوالحمار» دعوی پیمبری کرد و مشعبد بود و از یمن برخاست و ستمکار بود، و بر مال و ناموس مردمان دست دراز داشتی . هنگامی که اهالی یمن تحت لواء اسلام درآمدند، او نیز مسلمان شد، و سپس مرتد گردید، و وی نخستین کس بود که پس از قبول مسلمانی ارتداد یافت و دعوی نبوت کرد، و بقبیله ٔ خویش چیزهای شگفت آوری نشان داد که بر اثر آن سخت خیره بماندند. بطن مذحج که از بطون کهلان بود به پیروی وی برخاستند، تا اسود بر نجران و صنعاء چیره گردید، و حوزه ٔ تسلط وی وسعت یافت ، بحدی که از مابین صحراء لوت حضرموت تا طائف و بحرین و احساء و عدن را تحت سلطه و اقتدار خویش آورد. در این اثناء پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم نامه ای چند به بازماندگانی ازسران یمن که در یمن اقامت داشتند بنوشت و فرمان دادکه اسود را بهر جا که یافتند بکشند تا آنکه یکی از همان سران یمن ، اسود را غافل گیر کرده و او را بکشت . ابن اثیر واقعه ٔ قتل وی را بطور تفصیل ضمن حوادث سال یازدهم هجرت در کامل التواریخ آورده است . و قتل وی یک ماه قبل از رحلت پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم واقع شد. (الاعلام ج 2 ص 756).
حمداﷲ مستوفی گوید: «در سال یازدهم (هجرت ) در ماه محرم خبر آمد که شامیان قصد اسلام دارند. اسامةبن زید را با آن مردان جنگ فرمود، و از یمن خبر آمد که اسودبن کعب دعوی پیغمبری می کند. فیروز دیلمی و اهل یمن را نامه کرد تا او را بکشند، و پیغمبر بنور نبوت اصحاب را از قتل او خبر داد که مسیلمه که دعوی پیغمبری میکند و از قوم طلحة دعوت رسالت می کرد کار این دو تن را کفایت کردند». (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 153). و رجوع به عقدالفریدچ محمد سعید العریان ج 3 صص 347-348 و البیان و التبیین چ سندوبی ج 1 ص 280 و 237 و صبح الاعشی ج 1 ص 327و قاموس الاعلام ترکی و اعلام زرکلی ج 1 ص 117 و ج 2 ص 756 و تاریخ سیستان ص 72 و تاریخ گزیده ص 238 و امتاع الاسماع ص 509 و مجمل التواریخ و القصص ص 172، 173 و صص 255-257 و ذوالحمار در همین لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خلط اسود. [ خ ِ طِ اَوَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سوداء. مرة اسود. (یادداشت بخط مؤلف ) : فصدنا له عرقاً و نقصنا بدنه بدواء مسهل للخلط الاسود. (...
خیط اسود. [ خ َ طِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از صبح کاذب . (منتهی الارب ). || کنایه از تاریکی شب . (یادداشت مؤلف ).
علی اسود. [ ع َ ی ِ اَ وَ ] (اِخ ) ابن عمر، مشهور به قره خواجه . رجوع به علاءالدین اسود شود.
مرید اسود. [ م ُ اَس ْ وَ ] (اِخ ) شخصی بود که متوکل عباسی او را از فارس بخواند و به ترجمه و تصحیح کلیله و دمنه گماشت : و لهذا الکتاب [ کت...
سنور در لغت عربی به معنی گربه بوده و اسود هم به معنی سیاه لذا از این لغت ، " گربه سیاه " دریافت می شود شاید به ضرب المثل " به حرف گربه سیاه باران ...
زاج اسود. [ ج ِ اَ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )زاج الاساکفه . زاج مطبوخ . رجوع به این دو لغت شود.
ساق اسود. [ ق ِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پر سیاوشان . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به پر سیاوشان شود.
حامد اسود. [ م ِ دِ اَس ْ وَ ] (اِخ ) در تذکرةالاولیاء (ج 2 ص 150) روایتی از او بنقل از ابراهیم خواص آمده است .
اسود حبشی . [ اَ وَ دِ ح َب َ ] (اِخ ) یا اسود راعی . رجوع به اسلم اسود شود.
اسود راعی . [ اَ وَ دِ ] (اِخ ) رجوع به اسلم اسود شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۹ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.