اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسول

نویسه گردانی: ʼSWL
اسول . [ اَ وَ ] (ع ص ) آنکه در زیر ناف وی سستی و فروهشتگی باشد. (منتهی الارب ). آنکه شکم فروهشته باشد. آنکه فرود ناف او آویخته باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث : سَوْلاء. ج ، سول . || سحاب اسول ؛ ابر سست و فروهشته . ابر فروهشته بر زمین .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عثول . [ ع َ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). || (اِ) خرمابن سطبر تنه درشت . (آنندراج ). النخلة الجافیة الغلیظة. (اقرب الم...
عثول . [ ع ِث ْ وَ ل ل ] (ع ص ) مرد گنگلاج فروهشته گوشت . || مرد بسیارموی سرو بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سطبر و...
ادا اصول . [ اَ اُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادا و اصول . ناز. نمودن کراهت و غیره .
اصول دار. [ اُ ] (نف مرکب ) در هیأت نوازندگان کسی را گویند که اصول نگاه دارد یا با اشارات دست و چوب و با ضرب آنان را به اصول رهبری کند....
بحر اصول . [ ب َ رِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بحر نغمه . وزن نغمه که در عرف هند تال گویند چنانچه بحر شعر وزن شعر به اصطلاح عروضیان . (آن...
اصول فقه . [ اُ ل ِ ف ِق ْه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علمی است که بدان استنباط احکام شرعی فرعی از ادله ٔ اجمالی آنها شناخته میشود. و موض...
اصول دین . [ اُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ اصول جمع اصل است و در لغت چیزیست که چیز دیگری بر آن مبتنی شود و دین در لغت بمعنی جزاست...
اصول سته . [ اُ ل ِ س ِت ْ ت َ ] (اِخ ) اصول سته پیش ایشان [یعنی علمای حدیث ] عبارتست از صحیح محمد اسماعیل حنفی البخاری ، صحیح ابوالحسین ...
فرنودسار = منطق- اصول منطق
ادا و اصول . [ اَ وُ اُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادا اصول . رجوع به ادا شود.- ادا و اصول درآوردن ؛ در تداول عوام ، کراهت به تصنع نمودن .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.