اسیر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSYR
    
							
    
								
        اسیر. [ اَ ] (اِخ ) قصبه ٔ خرّه ٔ اسیر. رجوع  به  ماده ٔ قبل  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عسیر.   ۞  [ ع َ ] (اِخ ) چاهی  است  در مدینه  ازآن ِ ابوامیه ٔ مخزومی ، و پیامبر (ص ) آن  را الیسیرة نامیده  است . (از معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اَ ] (معرب ، اِ)  ۞  (از یونانی  اِثِر  ۞  و لاتینی  ای ثر  ۞ )کره ٔ نار که  بالای  کره ٔ هواست . فلک الدنیا. فلک الافلاک .(شعوری  از محمودی )...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اَ] (ع  ص ) نعت  از اَثَر. مأثور. برگزیده . کریم .  ||  یار خالص .  ||  (اِ) جوهر شمشیر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اَ ] (ع  ص ، از اتباع ) از اتباع  است : شی ٔ کثیرٌ اثیر. مانند بثیر. (منتهی الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اُ ث َ ] (ع  اِ مصغر) مصغر اَثَر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اَ ] (اِخ ) وزیر بهاءالدولةبن  عضدالدوله .رجوع  به  عیون الأنباء ابن ابی اصیبعه  ج  1 ص  327 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اُ ث َ ] (اِخ ) جدّ مغیرةبن  جمیل . و این  مغیره  شیخ  ابوسعید اشج ّ بود. (منتهی الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اُ ث َ ] (اِخ ) ابن عمرّیا. رجوع  به  اثیر سکونی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اُ ث َ ] (اِخ ) سکونی . ابن عمرو معروف  به  ابن عمرّیا. طبیبی  است . (منتهی الارب ). و او کوفی  بوده . رجوع  به  اثیر (صحرای ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [اُ ث َ ] (اِخ ) (صحرای ...) جائی  است  بکوفه  منسوب  به  اثیربن  عمرو السکونی  الطبیب  الکوفی  معروف  به  ابن عمرّیا معاصر علی  علیه  السلام . ...