اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اشر

نویسه گردانی: ʼŠR
اشر. [ اَ ش ِ ] (ع ص ) متکبر. مغرور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، اَشِرون . (اقرب الموارد). پرنشاط. قوله تعالی : مَن الکذاب الاشر. (قرآن 26/54). (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 12). دَنَه گرفته . (زمخشری ):
آن اشر چون جفت آن شاد آمدی
پنجساله قصه اش یاد آمدی .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اشر. [ اَ ] (ع مص ) نیکو و خوب گردانیدن دندانها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اَشَرَ الاسنان اشراً؛ حزّزها و حدّد اطرافها. (اقرب الموارد). || ش...
اشر. [ اَش َ ] (ع مص ) تکبر کردن و تبختر نمودن . (منتهی الارب ). اَشِرَ اَشَراً؛ بَطِرَ. (اقرب الموارد). پرنشاط شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص ...
اشر. [ اُ ش ُ ] (ع اِ) خوبی دندان و تیزی آنها از روی خلقت باشد یا از روی عمل . ج ، اُشور. (منتهی الارب ). التحزیز الذی فی الاسنان یکون خلقة ...
اشر. [ اُ ش َ ] (ع اِ) مرادف اُشُر است . رجوع به اُشُر شود. || اُشَر منجل ؛ دندانه های داس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
اشر. [ اَ ش ُ ] (ع ص ) متکبر. مغرور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اَشِر.
اشر. [ اَ ] (ع مص ) علامت گذاری . معرفی کردن . شماره گذاری (علامت گذاری بوسیله ٔ حروف یا شماره ها از قسمتی ). ترسیم کردن . نقش کردن (معرفی کر...
اشر. [ ] (اِخ ) بروایتی نام اشیر فرزند یعقوب بوده است . رجوع به اشیر و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 59 شود.
اشر. [ اُ ش ِ ] (اِخ ) ۞ (تلفظ لاتینی : اوسِریوس ۞ ژاک . (1580 - 1656 م .). از مردم انگلستان ، متولد در «دوبلین »، نویسنده ٔ کتابی در علم ازمن...
اشر. [ ] (اِخ ) ۞ (حصن ...) شهرکی به اسپانیا است که از حصون استوار و نیک بشمار میرود. دارای بازار مشهوریست و آبادی فراوان دارد. رجوع به ...
اشر. [ اَ ش َرر ] (ع ن تف ) خودپسند و ستیزنده . (غیاث ). بدکار. گاهی بمعنی شرّیعنی بدتر استعمال شود: و اشرّ ما یکون السمک اوخمه و ابطؤه نزولا...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.