اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اشرف

نویسه گردانی: ʼŠRF
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) موسی . پنجمین سلطان ایوبی دمشق بود که در سال 626 هَ . ق . / 1228 م . به سلطنت رسید و او را سلطان الجزیره میخواندند. (طبقات سلاطین اسلام ص 67). و صاحب قاموس الاعلام آرد: مظفرالدین موسی پسرملک عادل سیف الدین ابوبکربن ایوب برادر صلاح الدین ایوبی بود. در تاریخ 598 هَ . ق . پدرش شهر رها را بعهده ٔ او واگذار کرد و بعدها شهر حران نیز ضمیمه ٔ آن شدو در تاریخ 603 هَ . ق . ماردین را هم ضبط کرد و در 609 بر اثر وفات برادرش اوحد نجم الدین ، نصیبین و سنجار را با قسم اعظم جزیره بچنگ خویش آورد و رقه را مقر حکومت خویش قرار داد. به خوشرفتاری و عدل اشتهار یافت هنگام وفات پسرعمویش ملک ظاهر صاحب حلب عزالدین کیکاوس از ملوک سلجوقی میخواست شهر مزبور را ضبط کند. اهالی از ملک اشرف استمداد کردند. وی درخواست آنان را پاسخ داد و مدت مدیدی با کیکاوس و ملک افضل زدوخورد کرد. در سال 616 مسیحیان دمیاط را بچنگ آوردند. در آن هنگام برادرش ملک عادل سلطان مصر بود و وی را به امداد دعوت کرد و بدین وسیله شهر مزبور استرداد شد و در سال 626 ناصر صلاح الدین بر ملک عادل یاغی شد ودر نتیجه ملک عادل دمشق شام را از وی بازگرفت و به ملک اشرف داد و او هم این شهر را پایتخت قرار داد. باز در همان سال ، جلال الدین خوارزمشاه خلاط را ضبط کرد.ملک اشرف به اعلاءالدین کیقباد سلجوقی متحد شد و شهرمزبور را بازگرفت . سرانجام در سال 635 که برادر وی ملک کامل با او بستیز برخاست و حکام حلب و حما و حمص را نیز بمخالفت با وی برانگیخت ، درگذشت (از قاموس الاعلام ). و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) ناصرالدین شعبان . بیست ودومین پادشاه ممالیک بحری مصر بود که در سال 764 هَ . ق . / 1363 م . به سلطنت رسید. (طبقات سلا...
اشرف خان . [ اَ رَ ] (اِخ ) محمداصغر. یکی از شعرای هندوستان و اصلاً از اهالی و سادات مشهد بود که به کشور مزبور هجرت کرد و سمت منشی گری اکبرش...
اشرف خان . [ اَ رَ ] (اِخ ) میرزا محمد. یکی از رجال شاهجهان و شاه عالمگیر بود و بسال 1097 هَ . ق . درگذشت . (قاموس الاعلام ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اشرف زاده . [ اَ رَدَ ] (اِخ ) احمد عزالدین بن محمد فخرالدین ازنیقی معروف به اشرف زاده . از احفاد شیخ عبداﷲ الهی بود و بسال 1152 هَ . ق . درگذ...
اشرف زاده . [ اَ رَ دَ ] (اِخ ) برسوی ، احمد ضیاءالدین بن فخرالدین عبدالقادر معروف به اشرف زاده ٔ برسوی حنفی . از مشایخ طریقت تصوف بود و بسال ...
اشرف زاده . [ اَ رَ دَ ] (اِخ ) برسوی ، عبدالقادر نجیب الدین بن شیخ عزالدین احمد معروف به اشرف زاده ٔ برسوی حنفی متخلص به سری . شیخ زاویه ٔ ...
ابن اشرف . [ اِ ن ُ اَ رَ ] (اِخ ) شمس الدین محمد سمرقندی حسنی . صاحب کتاب قسطاس المیزان در منطق و آداب البحث و صحائف در کلام . در حدود 600 ه...
اشرف جنی . [ اَ رَ ف ِ ج ِن ْ نی ] (اِخ ) نام همزاد سوادبن قارب بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 685 شود.
حسن اشرف . [ ح َ س َ ن ِ اَ رَ ] (اِخ ) ابن ناصر. رجوع به حسن غزنوی شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.