گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اشغر نویسه گردانی: ʼŠḠR اشغر. [ اُ غ ُ / اَ غ َ ] ۞ (اِ) رجوع به اُشغار و شعوری ج 1 ص 146 شود. خارپشت بزرگ تیرانداز. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). اُسْغُر. (جهانگیری ). قنفذ. سیخول . و رجوع به اشغار و اسغر و شعوری ج 1 ص 106 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی اشقر اشقر. [ اَ ق َ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) برحسب نوشته ٔ میرخواند، ساکنان آن اصفراللون اند و موی زرد بر سینه دارند و نارجیل و عود و شکر در آنجا بسیار ... اشهب اشقر اشهب اشقر. [ اَ هََ ب ِ اَ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسب سرخ خنگ . (مهذب الاسماء). و رجوع به اشهب شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود