اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصعر

نویسه گردانی: ʼṢʽR
اصعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) دارای صَعَر یعنی کژی در رخسار یا گردن کژی در شتر که بیماریی است . مؤنث : صَعْراء. ج ، صُعْر. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). شتر گردن پیچیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کژگردن . (مهذب الاسماء). || هالک و تباه شونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فرومایه . ذلیل . || مُعْرِض از حق ، و در حدیث آمده است : زمانی بر مردم می آید که در میان ایشان جز اصعر یا ابتر نیست یعنی مردم فرومایه ای که دین ندارند و بقولی در میان ایشان جز مردم ذلیل و پست نیست . و ابن اثیر گوید اصعر کسی است که چهره ٔ خود را از کبر برگرداند و در حدیث عمار آمده است : لایلی الامر بعد فلان الا کل اصعر ابتر؛ یعنی هر معرض از حق و ناقص . و چه بسا که این کیفیت در انسان و شترمرغ خلقةً پدید می آید. (از تاج العروس ). || (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
اسار. [ اِ ] (ع اِ) چیزی که بدان بندند. (منتهی الارب ). دوال . دوال که پالان بدان بندند. (مهذب الاسماء). بند.ج ، اُسُر. || یَسار. چپ . (من...
اسار. [ اِ ] (ع مص ) اسیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اسر. بردگی . اسارت . اسیری : ملک بفرمود تا همگنان را بگرفتند و در قیداسار کشیدند. (ترجمه ٔ...
اسار. [ اِ ] (اِخ ) ۞ کرسی واندِه از ناحیه ٔ رش ساحل یُن ، دارای 2842 تن سکنه .
اسار. [ اِ ] (اِخ ) ۞ پیر دِز... حاکم پاریس بسال 1408 م . وی گاه طرفدار ژان سان پُر (بی ترس ) بود و گاه بر ضد او قیام میکرد و کابوشیَن ها او...
عصار. [ ع َص ْ صا ] (ع ص ) شپلنده ٔ انگور و جز آن . (منتهی الارب ). روغنگر. (غیاث اللغات ). منسوب به عصر که روغن کشی از حبوب را میرساند. (از ال...
عصار. [ ع َص ْ صا ] (اِخ ) نام محمدبن عبداﷲبن حسن عصار جرجانی ، مکنی به ابوعبداﷲ است . وی از محدثان و از همراهان احمدبن حنبل در سفرش به ی...
عصار. [ ع ِ ] (ع اِ) غبار بسیار. (منتهی الارب ). غبار و گرد شدید. (از اقرب الموارد). || گند. (منتهی الارب ). گند، و تیز بی صدا و بدبو. (ناظم ال...
عصار. [ ع ُ ](ع اِ) آنچه به فشاردن برآید مانند آب و مایع و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه خارج شود از آنچه فشرده شود.(از اقرب الموارد). عُصار...
آثار. (ع اِ) ج ِ اَثَر و اِثْر. نشانه ها. علامات . چیزها که از کسی بر جای ماند. آسال : ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیرای همچنان چون جان...
عثار. [ ع َ ] (ع اِ) جای هلاک و بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.