اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصله

نویسه گردانی: ʼṢLH
اصله . [ اَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 28000 گزی جنوب قصبه ٔ رزن و 14000 گزی خاور شوسه ٔ رزن به همدان . محلی جلگه ، سردسیر، مالاریایی و سکنه ٔ آن 1625 تن که شیعه و ترکی زبان اند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات ، حبوبات ، صیفی ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه مالرو است . 5 باب دکان دارد. تابستان از طریق جاده اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اثلة. [ اَ ل َ ] (اِخ ) موضعی است قرب مدینه در شعر قیس بن الخطیم :واﷲ ذی المسجد الحرام و ماجُلِّل َ من یمنة لها خُنُف اِنّی لاهواک غیر ذی کذب...
عصلة. [ ع َ ص َ ل َ ] (ع اِ) یکی عَصَل . (منتهی الارب ). واحد عصل ، یعنی یک درخت دفلی . (از اقرب الموارد). رجوع به عَصَل شود.
عصلة. [ع َ ص ِ ل َ ] (ع ص ) شجرة عصلة؛ درخت کژ. (منتهی الارب ). مؤنث عَصِل ، یعنی اسبی که دچار عَصَل است . ج ، عِصال و عُصل . (از اقرب المو...
عاسلة. [ س ِ ل َ ] (ع ص ) خلیة عاسلة؛ کبت پر از انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کندوی پر از عسل . (ناظم الاطباء).
عسلة. [ ع َ س َ ل َ ] (ع اِ) پاره ای از شهد، و آن اخص از عسل است . (منتهی الارب ). قطعه ای از عسل ، چون ذهبة که قطعه ای است از زر. (از اقرب...
عسلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) از قرای یمن است از اعمال بَعدانیة. (از معجم البلدان ).
عسلة. [ ع ِ ل َ ] (ع اِ) أبوعسلة؛ گرگ و ذئب . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
ابن عسله . [ اِ ن ُ ع َ س َ ل َ ] (اِخ ) نام شاعری عرب .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.