اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصماء

نویسه گردانی: ʼṢMAʼ
اصماء. [ اِ ] (ع مص ) رسانیدن تیر صید را و کشتن معاینه . (منتهی الارب ). رسانیدن تیر صید را و کشتن آن ۞ . (آنندراج ). رسانیدن تیر را بصید و آنرا معاینه کشتن ، یقال : رمی الصید فأصماه . (ناظم الاطباء). اصماء شکارچی شکار را؛ تیر انداختن بسوی آن و کشتن آنرا جابجا در حالی که می بیند آنرا. (از قطر المحیط). بچشم دیدار صید را بکشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بچشم دیدن کشتن صید را. (زوزنی ). || اصماء مرد؛ شتابیدن وی . (از قطر المحیط). شتابی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اصماء اسب بر لگامش ؛ گزیدن آنرا و رفتن . (از قطر المحیط). لگام را استوار گرفتن اسب به دهان و گزیدن بر وی و رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).گرفتن اسب لگام را به دهان خود و گزیدن بر وی و رفتن . (ناظم الاطباء). || برگشتن . || برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت محمد، خواهر قاضی القضاة نجم الدین بن صصری است . کنیه اش ام ّمحمد و از مشاهیر محدّثات و زاهدات بود و او از بزرگترین علم...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت مخربه . صحابیه است .
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت موسی الصنجاعی . از زنان فاضله ، از مردم یمن ، از اهل زبید. وی تفسیر و کتب حدیث میخواند و زنان را مجلس میگفت و ادب ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) نام بنت موسی الکاظم (ع ) است . (تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 457).
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) نام بنت نعمان بن ابی الجون کندی . از زنان مشهورعرب ، از جهت شرف و جمال . نسب وی بآکل المرار ملک کندة میرسد. مقام اهل ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت یزید. دختر یزیدبن سکن اشهلی . یکی از اصحاب و انصار،کنیه ٔ وی ام سلمه است و یکی از فصحای صحابیات است و از جانب جم...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ترک وی با جمعی لشکریان قاهر خلیفه را در اواسط جمادی الاول سنه ٔ اثنی و عشرین و ثلثمائة (322 هَ . ق .) خلع کردند و میل کش...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن عمید. جعفربن سلمان و سعیدبن عامر از وی راجع به عمربن عبدالعزیز مطالبی نقل کرده اند. (سیرة عمربن عبدالعزیز چ مصر 133...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ذات النطاقین . رجوع باسماء بنت ابی بکر و ذات النطاقین شود.
عصماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعصم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بز کوهی یا ماده آهویی که یک دست یا هر دو دستش سپید باشد و باقی اندام ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.