اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصمت

نویسه گردانی: ʼṢMT
اصمت . [ اِ م ِ ] (اِخ ) یقال : ترکته ببلدة اصمت و بوحش اصمت و بصحراء اصمت ، و اصمتة بقطع همزه و وصل آن ؛ گذاشتم او را در بیابان خالی ازمونس و یار یا بجایی که معلوم نمیشود که کجاست . و آن غیرمنصرف است بعلت علمیت و وزن فعل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). و یاقوت آرد:نام عَلَمی است برای دشتی بهمین صورت . راعی گوید:
اشلی سلوقیة باتت و بات بها
من وحش اصمت فی اصلابها اود.
و برخی گفته اند علم بصورت «وحش اصمت » است ، یعنی هر دو کلمه با هم اسم خاص باشند. و ابوزید گوید: گویند وی را به وحش اصمت ملاقات کردم ؛ یعنی بجایگاهی قفر. و کلمه ٔ اصمت منقول از فعل امر خالی از ضمیر است و همزه ٔ آنرا بدین سبب قطع قرار دادند تا بر جریان غالب اسامی باشد و همه ٔ چیزهائی که به فعل امر نامیده شوند بهمین سان دارای همزه ٔ قطع باشند و علت مکسور بودن همزه ٔ آن اینست که یا لغتی (لهجه ای ) است که هنوز ما آنرا درنیافته ایم و یا در هنگام نامگذاری از اصمت بضم که منقول از مضارع این فعل است حرکت آن تغییر داده شده است و یا مجرد مُرتجَلی است که با لفظ امر بمعنی اسکت (خاموش شو)موافق است . و چه بسا که نامگذاری این دشت بدین فعل برای غلبه است ازین رو که مرد بهمراه خود هنگام پیمودن آن پیوسته گوید: اصمت ، تا آوایی از آنان شنیده نشود و از شدت بیم در آن دشت هلاک نشوند. (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عصمت . [ ع ِ م َ ] (ع اِمص ) عصمة. پاکدامنی و نبناد و ناآلودگی به گناه . (ناظم الاطباء). نگاهداری نفس از گناه . (فرهنگ فارسی معین ). بازداشتن...
عصمت . [ ع ِ م َ ] (اِخ ) (خواجه ...) نام او خواجه عصمةاﷲ بخاری ، مشهور به خواجه عصمت است . وی شاعری ایرانی بود و در عهد تیموری میزیست . در ن...
اسمت . [ اِ م ِ ] (اِخ ) گویند نام بیابانی است . بعضی گویند نام مکان بی آب و علفی است . (مراصد).
بی عصمت . [ ع ِ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عصمت ) ناپاک . زشتکار. آلوده به گناه . رجوع به عصمت و ترکیبات آن شود.
عصمت سرا. [ ع ِ م َ س َ ] (اِ مرکب ) حرمخانه ٔ باعصمت . حرمسرایی که همه ٔ پردگیان آن باعصمت باشند : جهان پادشا را چنین است کام به عصمت سرائی ...
ملک عصمت . [ م َ ل َ ع ِ م َ ] (ص مرکب ) مبرا از گناه چون فرشتگان . مصون از معاصی . بی گناه : این ز خوی حاکم ملک عصمت وآن ز ری عالم فلک مقد...
عصمت آباد. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زهرا از بخش بوئین شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 1443 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و چغندرقند ...
عصمت آباد. [ ع ِ م َ ](اِخ ) دهی از دهستان اسحاق آباد، بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 564 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه ا...
عصمت آباد. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مهریز شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 1046 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.