اصیل
نویسه گردانی:
ʼṢYL
اصیل . [ اُ ص َ ](اِخ ) ابن عبداﷲ هذلی یا غفاری . صحابی بود و وی همان کسی است که هنگامی که مکه را برای پیامبر (ص ) وصف کرد، فرمود: کافیست ترا ای اصیل . (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) امیراصیل الدین عبداﷲبن علی بن ابی المحاسن بن سعدبن مهدی علوی محمدی . امامی فاضل و بارع و متورع بود، حدی...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) حسن . لقب پسر خواجه نصیرالدین طوسی معاصر اولجایتو (که در سال 703 هَ . ق . بتخت سلطنت نشست ) بود. و اولجایت...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) در روزگار شاه منصور پادشاه معاصر حافظ شیرازی حاکم قم بود. حافظ ابرو درباره ٔ گرفتار شدن سلطان زی...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) عبداﷲ حسینی .خواندمیر در حبیب السیر نام وی را در ذیل سادات و مشایخ و علمای زمان سلطان حسین میرزا بایقرا (8...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن مظفر عقیل . بانی مدرسه ٔ اصیلیه ٔ دهوک بخارج شهر یزد بود که در نیمه ٔ اول قرن هشتم هجری میزیست . (...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) محمد شیرازی . از کبار مشایخ و عرفا بوده و در سال 618 هَ . ق . درگذشته و در قریه ٔ بلیان در یک فرسنگی سمت جن...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) نظام الدین . شیخ الاسلام اصفهان در عصر شاه ابواسحاق . رجوع به اصیل نظام الدین شود.
اصیل الرأی . [ اَ لُرْ رَءْی ْ ] (ع ص مرکب ) مرد نیکورأی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). استواررأی . (از تاج العروس ). و رجوع به ...
اصیل خزاعی . [ اَ ل ِ خ ُ ] (اِخ ) در عصر پیامبر می زیست و از فصیحان بود. جاحظ از وی چند جمله که در پاسخ پیامبر (ص ) بازگفته نقل کرده است . ر...
اصیل روغدی . [ اَ ل ِ غ َ ] (اِخ ) ۞ دهقان زاده ای بود از مردم روغد بنام اصیل که در نیمه ٔ اول قرن هفتم هجری میزیست و نخست وکیل خرج کور...