اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اضاءة

نویسه گردانی: ʼḌAʼ
اضاءة. [ اِ ءَ ] (ع مص ) روشن شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (ترجمان تهذیب عادل ص 14) (مؤید الفضلا). || روشن کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان تهذیب عادل ص 14) (مؤید الفضلا) (آنندراج ) (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). انارة. اشراق . تضویة. (اقرب الموارد). لازم و متعدی است .
- امثال :
اَضِی ْٔ لی اَقْدَح ْ لک ؛ مثلی است که در موردمکافات افعال آرند و حقیقت معنی آن این است که : به من عنایت کن بیش از آنچه من به تو عنایت دارم ، زیرا اضأت فزونتر از قدح است . (از اقرب الموارد).
|| انداختن کمیز را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شاشیدن . بول خود انداختن . (از اقرب الموارد). || (اِ) آب در گودال فراهم آمده از سیل یا جز آن . || غدیر کوچک . || مسیل آب به غدیر. (از معجم البلدان ). || مبطخه . رجوع به اضاء شود. || بیشه ٔ خلاف هندی . (از اقرب الموارد). رجوع به اضاء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اضاءة لبن . [ اَ ءَ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) یکی از حدود حرم است بر طریق یمن . (از معجم البلدان ).
اضاءة بنی غفار. [ اَ ءَ ت ُ ب َ غ ِ ] (اِخ ) اضاءة بمعنی آب درگودال فراهم آمده از سیل یا جز آن است و گویند: بمعنی غدیر کوچک است و هم گفته ا...
اضاة. [ اَ ] (ع اِ) غدیر. ج ، اَضَیات ، اَضی ̍. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آبگیر. (مهذب الاسماء). ایستادنگاه آب سیل و جز آن . ج ، اَضَوات ، اَض...
اذاة. [ اَ ] (ع مص ، اِمص ) اَذات . اذیت . رنجش . آزار. رنج . آنچه از او آزار یابند.
عضاة.[ ] (ع اِ) کرتن کله ، که آن نوعی حیوان شبیه سوسماراست . این نام در کتاب شرایع محقق در شمار محرمات ذکر شده ، و محشی معنی آن را «کرت...
عظاءة. [ ع َ / ع ِ ءَ] (ع اِ) به معنی عظایة است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دابه ای است مانند کربسه . (آنندراج ). ج ،عَظاء. عِظا. (اق...
عظاءة. [ ع َ ءَ ] (اِخ ) آبی است از آن بنی کعب . و گویند جایگاهی است که در آنجا جنگی بین بنی شیبان و بنی یربوع رخ داد. و برخی آن را نام ...
عضاه . [ ع ِ ] (ع اِ) هر درخت عظیم خاردار است ، و آن بر دو قسم است خالص و غیرخالص ، و درخت ام غیلان را نیز نامند. (مخزن الادویة). اسم جنس ...
عذاة. [ ع َ ] (ع اِ) زمین خوش خاک ، دور از آب و از شوری و ناگواری .(از منتهی الارب ). عذیة. (منتهی الارب ). زمین خوش که کشت را شاید. (مهذب ...
عزاه . [ ع َ هِن ْ ] (ع ص ، اِ) عَزاهی . رجوع به عزاهی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.