اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اضاض

نویسه گردانی: ʼḌAḌ
اضاض . [ اِ ] (ع مص ) اَض ّ. مُلْجاء و مضطر کردن کسی را به کسی . || رسیدن مشقت از امری به کسی . (از اقرب الموارد). رجوع به اض شود. || بانگ کردن ناقه گاه درد زه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تصلق الناقة عن المخاض . (از قطر المحیط). تصلق الناقة ظهرالبطن عند المخاض . و وجدت اضاضاً؛ ای حرقة عند نتاجها. (تاج العروس ). حرقة. (اقرب الموارد). || (اِ) مَلْجاء: ماکان سبب شرادهم و ارفضاضهم الا الثقة بمصادهم و اضاضهم . (از اقرب الموارد). جای پناه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پناهگاه . (از قطر المحیط). مَلجاء، بنقل جوهری . و راجز راست :
لانعتن نعامة میفاضا
خرجاء ظلت تطلب الاضاضا.

(از تاج العروس ).


|| اصل . (قطر المحیط).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عزاز. [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است در یمن . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
عزاز. [ ع ِ ] (ع مص ) تنگ پستان شدن ناقه . (از منتهی الارب ). «عَزوز» بودن ناقه . (از اقرب الموارد). رجوع به عَزوز شود. عُزوز. || معازّه و چ...
عظاظ. [ ع ِ ] (ع مص ) همدیگر را گزیدن . (منتهی الارب ). به معنی عضاض است . (از اقرب الموارد). || با هم سختی کردن . (منتهی الارب ). سخت گردید...
عظاظ. [ ع ِ ] (ع اِ) دشنام آشکار. || شدت مشقت . || سختی جنگ . (از منتهی الارب ). مُعاظّة. رجوع به معاظة شود.
عزعز. [ ع َ ع َ] (ع اِ صوت ) زجر است مر بز را. (منتهی الارب ). اسم است که بزان را بدان زجر کنند. (از اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.