اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اطم

نویسه گردانی: ʼṬM
اطم . [ اُ طُ / اُ ] (ع اِ) قلعه های چند مر اهل مدینه را. ج ، آطام و واحدآنها را اَطَمة گویند. (ناظم الاطباء). بمعنی دژهاست و بیشتر حصن های مدینه را بدین نام خوانند و گاه بر جز حصون نیز اطلاق شود. ج ، آطام . اوس بن مغراء گوید:
بث الجنود لهم فی الارض یقتلهم
ما بین بصری الی آطام نجرانا.
و زیدبن خیل طایی گوید:
انیخت بآطام المدینة اربعاً
و عشراً یغنی فوقها اللیل طائر
فلما قضی اصحابنا کل حاجة
و خط کتاباً فی المدینة ساطر
شددت علیها رحلها و شلیلها
من الدرس و الشعراء و البطن ضامر.

(از معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عطم . [ ع ُ ] (ع اِ) پشم رنگین زده . (منتهی الارب ). پشم زده شده . (از اقرب الموارد) (از مخزن الادویه ). || (اِخ ) نام جایگاهی است . (از مع...
عطم . [ ع ُ طُ ] (ع ص ) هلاک شدگان . واحد آن عطیم و عاطم است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عاطم و عطیم شود.
آتم . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ اَتُم . رجوع به جزء لایتجزی شود.
عتم . [ ع َ ] (ع مص ) بازایستادن از کاری بعد از گذشتن در آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) || بازماندن از کاری که اراده ٔ آن را...
عتم . [ ع ُ ت ُ / ع ُ ] (ع اِ) زیتون دشتی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ).
عتم . [ ع ُ ] (اِخ ) حصنی است در کوه و ضرة به یمن . (معجم البلدان ).
عتم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
عتم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام اسبی است . (منتهی الارب ).
عاتم . [ ت ِ ] (ع ص ) مهمان شبانگاه آینده . یقال : جائنا ضیف عاتم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جاءَ نا ضیف عاتم ؛ ای بطی ٔ ممس . (اقرب الموارد...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.