اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اعراف

نویسه گردانی: ʼʽRʼF
اعراف . [ اَ ] (اِخ ) مواضع است . (منتهی الارب ). یاقوت آرد: در اصل بلندیها از ریگزارها باشد و یکی ِ آن عرفه است . ابوزیادگوید: در بلاد عرب ، بلدهای بسیاری بدین نام موسومند که از آن جمله است : اعراف لُبنی و اعراف غَمْرة. این اسامی در ابیات زیر از طفیل بن عوف غنوی آمده است :
جلبنا من الاعراف اعراف غمرة
و اعراف لبنی الخیل من کل مجلب .
|| اعراف نخل ؛ پشته های سرخ است مر بنی نخله را. (منتهی الارب ). پشته های سرخ است در ارض سهله . راجز گوید:
یا من لثور لهق طواف
اعین مشاء علی الاعراف .

(از معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
اعراف . [ اَ ] (ع اِ) نوعی از خرمابنان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی است از درختان خرما. (آنندراج ). بصیغه ٔ جمع، قسمی از درخت خرماست...
اعراف . [ اِ ] (ع مص ) دراز شدن عرف یعنی یال . (آنندراج ). دراز گردیدن فش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دراز شدن پش اسب . (مصادر زوزنی ).
اعراف . [ اَ ] (اِخ ) (یوم ...) از ایام عرب است . (از معجم البلدان ).
اصحاب اعراف . [ اَ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) و نادی اصحاب الاعراف (قرآن 48/7)؛ و آواز دادند یاران اعراف . بگفته ٔ برخی از مفسران گروهی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.