اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اغر

نویسه گردانی: ʼḠR
اغر. [ اَ غ َرر ] (اِخ ) معروف به این لقب عبداﷲبن ابی عبداﷲ الاغر است . او را بجهت سپیدی روی به این لقب خواندند. او از مردم مدینه بود و مالک از وی روایت کرد. (از لباب الانساب ). || مؤلف منتهی الارب آرد: و اغر غفاری و اغر جهنی و اغر مزنی ، صحابیان اند یا هر سه نام یک کس است یا هر دو آخر مر یک را. و نیز اغر نام دو کس از تابعی و نام جماعتی از محدثان است . (منتهی الارب ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. || نام اسب ضُبیعةبن حارث و عمربن ابی ربیعه و شدادبن معاویةبن ثور بکائی [ بدون تشدید است ] و عمروبن ناسی کنانی (در تاج العروس عمروبن ناسی آمده ) و طریف بن تمیم عنبری و مالک بن حمار (در تاج العروس مالک بن حماد) و بلعادبن قیس کنعانی و یزیدبن سنان مری و اشعری جُعفی . تاج العروس می افزاید: اغر، نام اسب بنی جعدةبن کعب بن ربیعه . و شارح گوید:در لسان نام فرس طریف بن تمیم را غراء آورده و کذلک اسب بنی جعل و هو من ولد الحرون و فیه یقول العجلی :
اغر من خیل بنی میمون

بین الجمیلیات و الحرون . (از تاج العروس ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است بین تکریت و موصل ، و آن منزلگاه قافله ها است . عقر نخستین محل از حدوداعمال موصل است از جانب عراق . (از معج...
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است در راه بغداد به دسکرة. (از معجم البلدان ).
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) قلعه ای است به موصل . (از منتهی الارب ). قلعه ای است محکم در کوههای موصل . اهالی آنجا از کردان هستند و آن در شرق موصل ...
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) از اقلیم چهارم است ، کیکاوس کیانی ساخت و بر پشته موضوع است و مصنوع انگور بسیار دارد و شراب بد باشد حقوق دیوانیش بیست و...
عقر. [ ع َ /ع ُ ] (اِخ ) زمینی است به بلاد قیس . (منتهی الارب ). سرزمینی است در عالیة در بلاد قیس . (از معجم البلدان ).
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام عرب است بین مسلمةبن الملک و یزیدبن مهلب ، که یزید در این واقعه به قتل رسید. و این عقر، موضعی ا...
عقر. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) ناگهان ترسناک گشتن ، پس قدرت حرکت نماندن . متحیر و سرگشته گردیدن و لرزیدن پای . (از منتهی الارب ). مدهوش شدن . (الم...
عقر. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) آفت و حادثه . (ناظم الاطباء).
عقر. [ ع َ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای رملة. (از معجم البلدان ).
عقر. [ ع َ ق ِ ] (ع ص ) مرغ که پرش از آفتی که رسیده نروید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.