اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اغل

نویسه گردانی: ʼḠL
اغل . [ اَ غ ِ ] (اِ) جایی باشد که در کوه وصحرا بجهت خوابانیدن گوسفندان سازند. (آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ). و آن را آغل بالمد نیز خوانند. (آنندراج ). اغول است یعنی جای خوابیدن گوسفندان . (انجمن آرای ناصری ). آغل و جای باش گوسفندان در کوه و بیابان . (ناظم الاطباء). بمعنی آغال و آغِل است . (برهان ). اغلب آغُل ۞ تلفظ کنند و آن مرکب است از پیشوند و غول بمعنی جایگاه گوسفندان وچارپایان دیگر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
غم مخورید هر شت ر ره نبرد در این اغل
زان که به پستی اند و ما بر سر کوه بر شرف .

مولوی (از آنندراج ).


در تداول عامه بیشتر آغُل تلفظ کنند که مرکب از پیشوند (آ) و غول بمعنی جایگاه گوسفند و چارپایان دیگر :
گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان .

بوشکور (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
عقل افزا. [ ع َ اَ ] (نف مرکب ) عقل افزاینده . افزاینده ٔ خرد و هوش : ای بخاراعقل افزا بوده ای لیکن از من عقل و دین بربوده ای .مولوی .
عاقل آباد. [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 28هزارگزی جنوب باختری سقز و 2هزارگزی باختر دره آبی . شغل اه...
این دو واژه اربی است و پارسی جایگزین این است: پرماژوک parmâžuk (سغدی: parmâyžuk)
عاقل فریب . [ق ِ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) فریب دهنده ٔ عاقل . آنکه خردمند را بفریبد مفتون سازنده . سخت فربینده : اگرچه نار سیمین گشت سیبم همان ع...
عقل پذیر. [ ع َ پ َ ] (ن مف مرکب ) عقل پذیرنده . آنچه عقل آن را بپذیرد : این معنی عقل پذیر نیست ، یعنی عقل از قبول معنی آن ابا دارد. (یادد...
عقل کلی . [ ع َ ل ِ ک ُل ْ لی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عقل کل . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به عقل کل و عقل اول شود : عقل کلی که از...
عقل گداز. [ ع َ گ ُ ] (نف مرکب ) عقل گدازنده . گدازنده ٔ خرد. عقل ربا : به غمزه عقل گدازی ،به چنگ چنگ نوازی به وعده روبه بازی ، به عشوه شیرشک...
عقل گزین . [ ع َ گ ُ ] (ن مف مرکب )چیزی که پسندیده ٔ عقل باشد. (آنندراج ) : خدایگان صفتی کش خدای داد بهم سه چیز روح فزا و سه چیز عقل گزین .می...
عقل رفته . [ ع َ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بی خرد و بی عقل . (ناظم الاطباء). سَباه . ممتله العقل . مهتلس . مهلوس . منتخب . نخیب . (از منتهی الارب )...
عقل جزوی؛ غیر از عقل اول، عقول دیگر را جزوی نامند. عقول انسانی را نیز جزوی نامند. (فرهنگ فارسی معین) : عقل جزوی آفتش وهم است و ظن زآنکه در ظلمات شد او...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۸ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.