اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

افرا

نویسه گردانی: ʼFRʼ
افرا. [ اَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی . محلی دشت و معتدل و مرطوب است و 315 تن سکنه دارد. آب از رودخانه تالار و چاه تأمین میشود و محصول آن غلات ، برنج ، مختصر ابریشم ، صیفی ، پنبه ، و شغل اهالی زراعت و دارای راه مالرو است . بنای زیارتگاه موسوم به شیخ طوسی آن قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامه مازندران رابینو شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عفراء. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث أعفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اعفر شود. || ترید سپید کرده شده . || ریگ سرخ . || شب سپ...
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) قلعه ای به فلسطین . (منتهی الارب ). قلعه ای است از اعمال فلسطین در نزدیکی بیت المقدس . (از معجم البلدان ).
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) (ابناء...) معوذ و معاذ. صحابیان اند و آن هر دو پسر حارث بن رفاعة و عفراء نام مادر ایشان است که او دختر عبیدبن ثعلبة باشد....
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) (قصر...) جائی است به شام قریب نوا. (منتهی الارب ). نام قریه ای به شام نزدیک نوی . (ابن البیطار در ذیل کلمه ٔ آآکثار).
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) دختر عقال . از زنان شاعر عرب و معشوق عروةبن حزام . رجوع به عفراء (دختر مهاصر...) شود.
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) دختر مهاصربن مالک ۞ ، از بنی ضبةبن عبد، از عذرة. از زنان شاعر بود و داستان عشق او با پسرعمش عروةبن حزام شهرت دارد، چه...
عروه وعفراء. [ ع ُرْ وَ وُ ع َ ] (اِخ ) عاشق و معشوقه ٔ مثلی . (امثال و حکم دهخدا). عروةبن حزام ضنی و معشوقه ٔ او عفراء، که سرانجام در عشق ا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.