اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

افراء

نویسه گردانی: ʼFRʼʼ
افراء. [ اِ ] (ع مص ) اصلاح چیزی کردن یا اصلاح کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصلاح کردن چیزی را و گفته اند؛ امر به اصلاح کردن باشد. (از اقرب الموارد). اصلاح چیزی کردن فرمودن کسی را. (آنندراج ). || شکافتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قطع کردن و شکافتن چیزی را بصلاح یا بفساد. و عن الکسائی : افریت الادیم قطعته علی جهة الاصلاح . یقال : قد افریت و مافریت ؛ ای افسدت و مااصلحت . (از اقرب الموارد). بریدن و شکافتن یا تباهی کردن . (المصادر زوزنی ). بریدن ادیم بر وجه افساد و شکافتن . (تاج المصادر بیهقی ). || نکوهیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملامت کردن . (از اقرب الموارد). || بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال :افریت الاوداج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کفانیدن گرگ شکم گوسفند را. || بریدن پوست را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
افرا. [ اَ ] (صوت ، اِ) کلمه ٔ تحسین یعنی آفرین . مرحبا. (ناظم الاطباء). بمعنی آفرین و تحسین باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (هفت...
افرا. [ اَ ] (اِ) بزبان مازندری نام درختی است معروف . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). درختی از تیره ٔ افراها جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان...
افرا. [ اَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی . محلی دشت و معتدل و مرطوب است و 315 تن سکنه دارد. آب از رودخانه ت...
افرا. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَرَء، بمعنی گورخر یا گورخر جوان . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فِراء. (اقرب الموارد).
عفراء. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث أعفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اعفر شود. || ترید سپید کرده شده . || ریگ سرخ . || شب سپ...
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) قلعه ای به فلسطین . (منتهی الارب ). قلعه ای است از اعمال فلسطین در نزدیکی بیت المقدس . (از معجم البلدان ).
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) (ابناء...) معوذ و معاذ. صحابیان اند و آن هر دو پسر حارث بن رفاعة و عفراء نام مادر ایشان است که او دختر عبیدبن ثعلبة باشد....
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) (قصر...) جائی است به شام قریب نوا. (منتهی الارب ). نام قریه ای به شام نزدیک نوی . (ابن البیطار در ذیل کلمه ٔ آآکثار).
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) دختر عقال . از زنان شاعر عرب و معشوق عروةبن حزام . رجوع به عفراء (دختر مهاصر...) شود.
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) دختر مهاصربن مالک ۞ ، از بنی ضبةبن عبد، از عذرة. از زنان شاعر بود و داستان عشق او با پسرعمش عروةبن حزام شهرت دارد، چه...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.