اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

افراسیاب

نویسه گردانی: ʼFRʼSYAB
افراسیاب . [ اَ ] (ص )کنایه از هموار به راه رونده است چه آب بمعنی راه رو هموار است . (هفت قلزم ) (برهان ). || در پهلوی فراسیاک ۞ بمعنی شخص هراسناک است . (فرهنگ فارسی معین ). اصل کلمه ایرانی اوستائی است و فرنرسین تلفظ می شود و بموجب ترجمه ٔ یوستی آلمانی بمعنی شخص هراسناک می آید. (فرهنگ لغات شاهنامه ص 26). || بمعنی حباب ها باشد و به این معنی چون در لفظ آب دو الف است الف اول به یای تحتانی موافق قاعده بدل شده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
افراسیاب کلا. [ اَ ک َ ] (اِخ ) ده از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل . سکنه ٔ آن 215 تن و آب آن از فاضل آب کاردگرکلا و هردورود تأمین...
افراسیاب دوم . [ اَ ب ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) نصرةالدین احمد بعد از برادرش اتابک افراسیاب یوسفشاه بمقام اتابکی لرستان رسید و او یکی از مشهورترین ...
افراسیاب ترک .[ اَ ب ِ ت ُ ] (اِخ ) همان افراسیاب پادشاه داستانی توران که با ایرانیان باستان جنگها داشته است . مافروخی آرد: و بعضی گویند این...
افراسیاب ترکی . [اَ ت ُ ] (اِخ ) همان افراسیاب پادشاه داستانی توران است . ابوریحان در شرح تیرگان آرد: سیزدهم روز است ازتیرماه . و نامش تیر...
افراسیاب ثانی . [ اَب ِ ] (اِخ ) رجوع به مظفرالدین افراسیاب ثانی شود.
افراسیاب جلابی . [ اَ ب ِ ] (اِخ ) از فرمانروایان جلابیان که پس از آل باوند بر مازندران حکومت داشتند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 33...
افراسیاب فضلوئی . [ اَ ب ِ ] (اِخ ) همان افراسیاب اتابک یوسفشاه و برادرش نصرةالدین احمد افراسیاب دوم است . رجوع به این دوکلمه و تاریخ گز...
دژآهنگ افراسیاب . [ دُ هََ گ ِ اَ ] (اِخ ) غاری بود که افراسیاب بدانجا گریخته بود. (برهان ). اصلا «هنگ افراسیاب » قصر آهنین زیرزمینی افراسیاب ...
افراسیاب پور پشنگ . [ اَ ب ِ رِ پ َ ش َ ] (اِخ ) همان افراسیاب پادشاه داستانی توران است . رجوع به افراسیاب در همین لغت نامه و حبیب السیر و ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.