افرء
نویسه گردانی:
ʼFRʼ
افرء. [ اَ رَ ] (ع اِ) ج ِ فَرَء، بمعنی گورخر یا گورخر جوان یا گورخر کره . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عفر. [ ع ِ ف ِرر ] (ع ص ) مردپلید. (منتهی الارب ). خبیث و منکر. (اقرب الموارد).
عفر. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَفراء. (منتهی الارب ). رجوع به عفراء شود. || ج ِ أعفَر. (ناظم الاطباء). رجوع به اعفر شود.
عفر. [ ع ُ ] (ع اِ) شب هفتم و هشتم و نهم ماه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد دلیر چست و شاطر. (منتهی الارب ). شجاع و جلد. (اق...
عفر. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) روزگار، و هنگام ، و ماه . (منتهی الارب ). حین ، و گویند ماه . (از اقرب الموارد).
عفر. [ ع ُ ] (اِخ ) ریگها است در بادیه به بلاد قیس . (منتهی الارب ). رمالی است در بادیه در بلاد قیس . و گویند نجد عفر، جایگاهی است در نزدیکی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نام مرد در گویش بختیاری تشکیل شده از دو واژه عا+فر عا با گویش آ به معنی آقا فر به معنی بزرگ .جایگاه بلند مرتبه. شکوه . مقتدر. عافر به معنی آقای باشکوه...