افزا. [ اَ ] (نف مرخم ) افزاینده و افزون را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). افزاینده . علاوه کننده . زیادکننده . (ناظم الاطباء). افزاینده و به این معنی مرکب نیز استعمال کنند. و بحذف همزه نیز لغت است .(از مؤید) (شرفنامه ٔ منیری ). فزا. افزای . و در آخرکلمات از قبیل غم افزا و غیره بمعنی افزاینده است .
-
آذرافزا ؛ افزاینده ٔ آذر. فزون کننده ٔ آتش .
-
بهجت افزا ؛ چیزی که بر بهجت و سرور افزاید. (ناظم الاطباء). سرورافزا. رجوع به این کلمه شود.
-
جان افزا ؛ چیزی که جان را زیادت کند و قوت دهد. افزاینده ٔ جان
: آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار
جرعه ای بود اززلال جام جان افزای تو.
حافظ.
-
دانش افزا ؛ آنچه دانش را زیادت کند و فزونی بخشد. افزاینده ٔ دانش .
-
راحت افزا؛ آنچه راحتی را فزون سازد. افزاینده ٔ راحت .
-
روح افزا ؛ چیزی که روح را زیاد کند و قوت دهد. (ناظم الاطباء). جان افزا. رجوع به این کلمه شود.
-
زینت افزا ؛ آنچه زینت را زیاد کند و علاوه سازد. افزاینده ٔ زینت .
-
سرورافزا ؛ آنچه شادمانی و بهجت را زیاد کند و فزونی بخشد. افزاینده ٔ سرور. بهجت افزا. رجوع به ترکیب اخیر شود.
-
طرب افزا ؛ آنچه نشاط و سرور را بیفزاید و علاوه کند. افزاینده ٔ طرب . سرورافزا. بهجت افزا.
-
عقل افزا ؛ آن چیز که باعث فزونی عقل گردد و آنرا زیاد کند. افزاینده ٔ عقل .
-
غم افزا ؛ آنچه اندوه را بیفزاید و آنرا زیاد کند. افزاینده ٔ غم .
-
فرح افزا ؛ آن چیز که انبساط و سرور را زیاد کند و آنرا فزونی بخشد. افزاینده ٔ فرح .
-
کارافزا ؛ آنچه که موجب زیادی کارشود و آنرا علاوه کند. افزاینده ٔ کار.
-
مسرت افزا ؛ آن چیز که موجب افزایش سرور شود و آنرا افزون گرداند. افزاینده ٔ مسرت .
-
مهرافزا ؛ آنچه علاقه و محبت را زیاد کند و آنرا افزایش دهد. افزاینده ٔ مهر
: ماه منظور آن بت زیبای من
سرو روزافزون مهرافزای من .
سعدی .
راستی گویم بسروی ماند این بالای تو
در عبارت می نیاید چهر مهرافزای تو.
سعدی .
-
نشاطافزا ؛ آنچه شادمانی و مسرت افزاید وآنرا زیاد کند. افزاینده ٔ نشاط. و رجوع به افزائیدن و افزودن شود.
|| (فعل امر) امر به افزودن نیز هست یعنی بیفزا و زیاده کن . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). امر از افزودن . (مؤید) (شرفنامه ٔ منیری ). || (اِ) خمیازه . (برهان ) (آنندراج ). اخمیازه و تثاؤب . (از ناظم الاطباء).