الا. [ اِل ْ لا ] (ع  حرف  اضافه ) حرف  استثنا بمعنی  جز، مگر، بجز، غیر از 
:  فشربوا منه  الا قلیلاً. (قرآن  
2 / 249). و همه  خرگاههاست  الا آنجا که  نشست  خاقان  است . (حدود العالم ).
بتدبیر ما کی  شود نیک  بد
نگیرد ترا دست  الاّ خرد. 
فردوسی .
شاهی  که  نشد معروف  الاّ بجوانمردی 
الاّ به  نکونامی  الاّ بنکوکاری . 
منوچهری .
یک  دختر دوشیزه  بدو رخ  ننماید
الاّ همه  آبستن  و الاّ همه  بیمار. 
منوچهری .
گوید که  مرا این  می  مشکین  نگوارد
الاّ که  خورم  یاد شه  عادل  و مختار. 
منوچهری  (دیوان  چ  دبیرسیاقی  ص 152).
ترا بکشتنی  کشم  که  هیچ  گناه کار را نکشته اند که  ترا گناهی  است  بزرگ  و الاّ توبه  کنی .... (تاریخ  بیهقی ).
معاذاﷲ چنین  نتواند الاّ
خدای  پاک  بی  انباز و یاور. 
ناصرخسرو.
پادشاهی  نتوان  کرد الاّ به  لشکر و لشکر نتوان  داشت  الاّ بمال . (فارسنامه ٔ ابن  البلخی ). که  چون  در آن  خطائی  و طغیانی  شناسند نامعقول ، مؤلف  را بدان  معذور دارند که  الاّ اقاویل  متقدمان  نباید شناخت . (مجمل  التواریخ  والقصص ).
در جهان  دشمن  جان  تو نباشد الاّ
خارجی مذهب  و از مذهب و ملت  بطرف . 
سوزنی .
جهان  عشق  است  و دیگر زرق سازی 
همه  بازیست  الاّ عشقبازی . 
نظامی .
کارش  الاّ می  و شکار نبود
با دگر کارهاش  کار نبود. 
نظامی .
اگر پهلوانی  و گر تیغزن 
نخواهی  بدر بردن  الاّ کفن . 
سعدی .
 ||  و گاهی  بمعنی  غیر آید و در این  هنگام  مابعد آن ، یا الا و مابعد آن ، هر دو صفت  واقع میشود و موصوف  آن  جمع منکر است  چنانکه  دراین  آیه  
:  لو کان  فیهما آلهة الا اﷲ لفسدتا. (قرآن 
22/21). یا شبه منکر چنانکه  در شعر ذی الرمه  
: انیخت  فالقت  بلدة فوق  بلدة
قلیل  بها الاصوات  الا بغامها.
 ||  (حرف  ربط) ولی . امّا 
:  و ابوالقاسم  برمکی  مرد فاضل  و دانایی  بود الاّ آنکه  بخل  بر اخلاق  او استیلا داشت . (ترجمه ٔ تاریخ  یمینی  ص 
199). ||   گاه  عاطفه  بود بمعنی  واو 
:  لئلایکون  للناس  علیکم  حجةالا الذین  ظلموا منهم . (قرآن  
2 / 150). ||  و گاه  زایده  بود: حراجیج  لاتنفک  الا مناخة. (از منتهی الارب ) (از مغنی ).  ||  بشرط آنکه . شرط که  
:  و اگر بریان  کنند (گوشت  مرغابی  و بط را) بهتر باشد الاّ به  بخار آب  بریان  کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).  ||  (اِ) رمز از کلمه ٔ لااله  الااﷲ بود 
: ای  صدف جوی  جوهر الاّ
جان  و جامه  بنه  بساحل  لا. 
سنائی .
لا حاجب  است  بر در الاّ شده  مقیم 
کو ابلهان  باطله  را میزند قفا. 
خاقانی .
من  چو لب  گویم  لب  دریا بود
من  چو لا گویم  مراد الاّ بود.
مولوی .