اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الان

نویسه گردانی: ʼLAN
الان . [ اَل ْ لا ] (اِخ ) لان :
تف تیغ هندیش هندوستانی
علی الروس در روس و الان نماید.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
الان . [ اَ ] (اِخ ) مشرق و جنوب وی سریر است و مغرب وی روم است و شمال وی دریای کرز و بخاک خزرانست و این ناحیتی است اندر شکستگیها و کوه...
الان. کوتاه شده محاوره ای الاَّن الاَّن . [ اَل ْ آ ] (ع ق ) اکنون . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنفاً. (مهذب الاسماء) (ربنجنی ). کنون . اینک . آنفاً. ر...
در الان . [ دَ رِ اَ ] (اِخ ) شهری است به الان چون قلعه ای بر سر کوه و هر روزی هزار مرد به نوبت ، باره ٔ این قلعه نگاه دارند. (حدود العالم...
عق-الان . [ ع ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عقال .رجوع به عقال شود. || زکات و صدقه ٔ دو سال : علی بنی فلان عقالان ؛ بر آنها صدقه ٔ دو سال است . (ازمنته...
علان . [ ع ِ ] (ع مص ) با هم آشکاراو هویدا نمودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). معالنة. (منتهی الارب ). || اظهار ساختن . (منتهی الارب ) (از اقر...
علان . [ ع ِ ] (اِخ ) قلعه ای است نزدیک صنعاء یمن . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
علان . [ ع َل ْ لا ] (ع ص ) مرد نادان . (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد).
علان . [ ع َل ْ لا] (اِ) نخل بندی که از موم نخلها سازد. (حاشیه ٔ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ، از شرح خاقانی ) : بلی نخل خرمای مریم بخنددبر آ...
علان . [ ع ِل ْ لا ] (اِخ ) نام مردی درستکار و صناع . (غیاث اللغات ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
آلان . (اِخ ) نام مملکت و قومی به نزدیکی ارمینیه مشتمل بر قراء کثیره . یاقوت گوید این کشور مجاور دربند است در جبال قفقاز و لقب پادشاه آنج...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.