الب
نویسه گردانی:
ʼLB
الب . [ اِ ] (اِ) درختی است مانند درخت ترنج و آن زهرناک است . (منتهی الارب ). درختی است خاردار شبیه به درخت اترج و آن را میوه ایست و رستنگاه آن فراز کوهها بود و سخت اندک باشد و از ضِجاج هیچ چیزبا وی برابری نتواند کرد و آنچه در کوه خَفِرضَض به سراة یمامه روید از همه خبیث تر بود. (ابن بیطار).
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
علب . [ ع ُ ] (ع اِ) سوسمار. (از اقرب الموارد). سوسمار سالخورده . (ناظم الاطباء).
علب . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ عُلبة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
آلب . [ ل ِ ] (ع ص ) گِردکننده . (مهذب الاسماء).
آلب . [ آل ْب ْ / ل ِ ] (ترکی ، ص ) بترکی قدیم ، دلیر. پهلوان . و جزء نخستین بعض اعلام مرکبه ٔ ترکانست ، چون آلب ارغون ، آلب ارسلان ، آلب تگین ، ...
آلب تکین . [ ل ِ ت َ ] (اِخ ) آلب تگین . اَلب تکین . نام یکی ازامراء آل بویه . او در بغداد در جنگ با عزالدوله بختیار مغلوب گردیده بشام گریخت و...
آلب ارغون . [ ل ِاَ ] (اِخ ) چهارمین فرمانروا از سلسله ٔ اتابکان لرستان . هلاکو پس از فتح بغداد برادر او تکله را بکشت و او را حکومت لرستان داد...
آلب ارسلان . [ اَ س َ ] (اِخ ) محمدبن داود میکائیل بن سلجوق . دومین ِ پادشاهان سلجوقی ایران . در سال 453 هَ .ق . بجای پدر خویش داود معروف بجغر...
علب الکرمة. [ ع ِبُل ْ ک ُ م َ ] (اِخ ) انتهای حدّ یمن است در صورتی که به قصد بصره از آن خارج شوند. (از معجم البلدان ).