اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الوس

نویسه گردانی: ʼLWS
الوس . [ اَ ] (ع اِ) چیزی از طعام : ماذقت الوساً؛ نخوردم چیزی را. (از منتهی الارب ). ماذقت عنده الوساً؛ چیزی از طعام نزد او نخوردم و همچنین است مألوس . (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
علوس . [ ع َ ] (ع اِ) چیزی از طعام . (آنندراج ). چیزی از آنچه خورده میشود: ما علسنا علوساً؛ نچشیدیم چیزی . (از اقرب الموارد). نوعی از طعام . (م...
علوس .[ ع َ ] (اِخ ) نام قریه ای است . (از معجم البلدان ).
علوس . [ ع َل ْ لو ] (اِخ ) از قلعه های بختیةالاکراد است از ناحیه ٔ ارزن . (از معجم البلدان ). قلعه ایست اکراد را. (از منتهی الارب ).
علوس . [ ع ِل ْ ل َ ] (ع اِ) قولنج و درد شکم . (ناظم الاطباء). علّوز. علّوص .
علوص . [ ع ِل ْ ل َ ] (ع اِ) تخمه . (اقرب الموارد). ناگوارد. (منتهی الارب ). ناگوارد و تخمه . (ناظم الاطباء). تخمه و بشم . (لسان العرب ). || در...
چشم آلوس . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) نگرستن بود بگوشه ٔ چشم . (فرهنگ اسدی ). بمعنی چشماغیل است که بغضب و قهر بگوشه ٔ چشم نگاه کردن باشد. (بره...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.