اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الهاج

نویسه گردانی: ʼLHAJ
الهاج . [ اِ ] (ع مص ) سیخ بر پستان اشتر ببستن تا بچه شیر نتواند خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). حریص و شیفته کردن شتربچگان کسی بر شیر مکیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). مولع و شیفته شدن شتربچگان کسی به شیر خوردن از پستان مادر، و آن چنان است که چوبهایی در پستانها گذارد تا بچه نتواند شیر بخورد. و آن کس را مُلهِج گویند. (از اقرب الموارد). || آغاز کردن شتربچه بشیر خوردن . || تحریص . حریص کردن . واداشتن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
الحاج . [ اِ] (ع مص ) مضطر و ناچار کردن . واداشتن . مجبور کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). تلجئه . اِلجاء. مضطرکردن کسی را بسوی دیگری . (اقر...
الحاج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُحج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به لحج شود.
عسل الحاج . [ ع َ س َ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) ترنجبین است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به ترنجبین شود.
ملک الحاج . [ م َ ل ِ کُل ْ حاج ج ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سرپرست حاجیان . امیرالحاج . رئیس کاروان حجاج : جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که ...
ابن الحاج . [ اِ نُل ْ ] (اِخ ) چند تن بدین کنیت مذکورند و مشهورتر ابوالعباس احمدبن محمدبن احمد ازدی اشبیلی ، شاگرد شلوبین ابوعلی عمربن محمد...
سابق الحاج . [ ب ِ قُل ْ حاج ج / حاج ] (ع اِ مرکب ) پیشرو حجاج ، پیشاهنگ قافله ٔ حجاج . آنکه پیشاپیش کاروان حجاج بشهر آید و خبر فرارسیدن آنان...
سابق الحاج . [ ب ِقُل ْ حاج ج / حاج ] (اِخ ) سعیدبن بیان همدانی مکنی با بو حنیفه و ملقب به سابق الحاج یا سائق الحاج از ثقات محدثان اما...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.