گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امار نویسه گردانی: ʼMAR امار. [ اُ ] (اِخ ) ۞ یکی از سرداران پارسیها در جنگ با اسکندر.وی سردار سپاهیان اجیر (یونانی ) بود و در جنگ مذکورکشته شد. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1255 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه واژه معنی عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن عکرمة. «ذهبی » او را عماربن عکرمة گوید، اما«ابن حجر» نویسد که نام او «عمارةبن زعکره ٔ مازنی ...» است . رجوع به ... عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن علی موصلی ، مکنی به ابوالقاسم . طبیب و کحال نیمه ٔ دوم قرن چهارم هجری . رجوع به عمار موصلی شود. عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن عماره ٔ زعفرانی بصری ، مکنی به ابوهاشم و مشهور به صاحب الزعفرانی . محدث بود. رجوع به ابوهاشم (عماربن ...) شو... عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن غیلان بن سلمةبن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن ثقیف ثقفی .صحابی است . رجوع به عمار ثقفی (ابن ... عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن کعب بن عمروانصاری . رجوع به عمار انصاری (ابن کعب بن ...) شود. عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابوالحسین . از وزرای دولت فاطمی مصر بود. وی در عهد الحاکم بامراﷲ متصدی دیوان انشاء گشت . سپس و... عمار عمار.[ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابوالیقظان . محدث بود. نیز رجوع به ابوالیقظان (عماربن ...) شود. عمار عمار.[ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن محمدبن عمار، مکنی به ابوعلی و ملقب به فخرالملک . وزیر مسعودبن محمد سلجوقی از سلاجقه ٔ عراق بود، که از سال 512... عمار عمار.[ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن مطر، مکنی و مشهور به ابوعثمان الصفار. تابعی بود. رجوع به ابوعثمان صفار شود. عمار عمار. [ ع َم ْما ] (اِخ ) ابن معاذبن زرارةبن عمروبن غنم بن عدی بن حارث بن مرةبن ظفر انصاری ظفری ، مکنی به ابونملة. صحابی بود. رجوع به عم... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود